اسباب کشی

نویسنده ی خانه به دوش این وبلاگ به بلاگ دات آی آر مهاجرت کرده.

آدرس وبلاگ مشابه همین آدرسه. فقط جا بلاگفا باید بنویسین بلاگ دات آی آر.

زنده ام هنوز!

زنده ام هنوز

ساقی! به لطف غمت زنده ام هنوز

یوسف! به پیرهنت زنده ام هنوز

عالم اگر همه یک سر شود کویر

ای آسمان! به نمت زنده ام هنوز

اینجا اگر چه نفس تنگ می شود

عیسای من! به دمت زنده ام هنوز

بی تو عذاب می کشم ار دم نمی زنم

قاتل! به زلف کجت زنده ام هنوز

روز ازل گلم ز زیادی حسن تو

داور سرشت گر به یمت زنده ام هنوز

با این امید کز سر مستی فتم به خاک

همچون عقیق در یمنت زنده ام هنوز

محمد مهدی تهرانی

التهاب قافیه ها

التهاب قافیه ها

یک شب که اضطراب دلم شعله می کشید

غم در درون جانِ منِ خسته می دمید

در التهاب قافیه ها خواب رفتم و

یک قطره از حرارت نامت به من رسید

دیدم که کودکی نگران بعد آن غروب

بر سر زنان به جانب گودال می دوید

زلفِ پر از گره شده اش بعد آن هجوم

مرهم به گونه های ترک خورده می کشید

*****

دیدم ستاره از کَفَش افزون چکید و بعد

دیدم که جانبِ تنِ بابا دوید و بعد

در ازدحام تیر و تبرها و نیزه ها

دیدم که ردّ جسم پدر را ندید و بعد

یکباره از درون جگر ناله برکشید

آن سان که بختِ کج، دگرش بردمید و بعد

بابای او ز گوشه ی گودالِ خاک و خون

دُردانه دخترش به اشارت خرید و بعد

*****

دختر به ادرکِ رگِ بابای بی سرش

آخر بغل گرفت قسیمی ز پیکرش

عمه بیا که گمشده پیدا شده بیا

عمه بیا ببین تنِ در خون شناورش

عمه بیا ببین که چه سان مادر آمده

عمه بیا ببین قد خم خاک معجرش

عمه بیا دمی رگِ آشفته را ببین

عمه ببین عدو که چه آورده بر سرش

*****

عمه بیا که دخترک از حال می رود

در شام و کوفه نه، ته گودال می رود

عمه بیا زمین و زمان را نظاره کن

عمه بیا و گر نه به غم فال می رود

عمه بیا که طاقت سیلی ندارد این

عمه بیا و گر نه سبکبال می رود

عمه بیا که میوه ی جان و دل حسین

بالای نیزه از ته گودال می رود

*****

ناگه به پا شد از سوی خیمه قیامتی

آمد دوان دوان ز حرم خسته قامتی

گفت ای رقیه! دخترکم! جان مادرت!

برخیز و سوی خیمه بیا چند ساعتی

اینجا که جای دخترِ خُردِ سه ساله نیست

بازآ تو تا نکرده حسینم شکایتی

مادر! به خاطر دل زینب بلند شو!

ترسم دوباره رخ دهد اینجا جنایتی

*****

آن جمع سوخته، تبِ کینه چو زد به هم

تصویر کربلای مرا دیده زد به هم

گویا مدینه گشته و کوچه خدای من!

سیلی عزای کودک غمدیده زد به هم

اما عوض شده همه تصویر دیشبی

معجر که نیست؛ گیسو و خونابه زد به هم

دختر برای عرض ارادت توان نداشت

با یک لگد، گلو و رخ و سینه زد به هم

محمد مهدی تهرانی


پی نوشت: 

+ چند شب پیش بود. آخر شب در حال سرودن شعر "همه جا صنم نشسته" خوابم برد. خواب دیدم در مجلس روضه ی پرحرارتی هستم. حاج منصور ارضی هم بود! آنچه دیدم به گونه ای بود که از خواب با گریه بلند شدم. این شعر از ساعت یک و نیم نیمه شب تا حدود ساعت چهار صبح و بعد از بیدار شدن از خواب سروده شد.

+ راهی کربلا هستم. حلال کنید!

 

همه جا صنم نشسته

همه جا صنم نشسته

سر زلف دلبر من، پُرِ دانه است و دام است

به ملازمان بگوئید طلب جز او حرام است

اگر از شراب لعلش قدحی چشیده باشی

همه باده‏ های عالم به لبت عصیر خام است

نکند گدای مسکین به نگین دهی رضایت

که بساط مُلک دنیا نه گهر نه بادوام است

چه خوش آن گدا و شاهی که به فقر و تنگدستی

و غنا و ثروت خود به مسیح ما غلام است

چه خوش آن که جز حبیبم اثری ز کس نبیند

همه جا صنم نشسته همه سو ز او کلام است

همه نغمه های عالم شرری ز شور زلفش

ره چشم او گرفته، مژه اش؛ اگر که شام است

به طواف کعبه رفتم، نه حرم، نگار ما بود

که کِنشت و در کلیسا ز رخش به ازدحام است

همگان به جستجویش، همه در طواف مویش

همه شبنمی ز اشکش، همه جلوه ای ز نام است

ز وجود او قوام و ز وجود او دوام است

همه او و او چو قرص مه آسمان تمام است

محمدمهدی تهرانی 

قدح تشنه

قدح تشنه 

سر عاشقی ندارد قدحی که تشنه باشد 

چه خوش آن فتاده مرغی که به زیر دشنه باشد 

نسزد ز غم بگوید سگِ مستِ دوره گردی 

به جنون کسی بنازد که سرش شکسته باشد 

من و وصل و کوی لیلی، من و زمزم نگاهش 

به کس این صفت بیاید که ز دست رفته باشد 

غزل این سیاهه نَبوَد که چو من به گِل نویسد 

غزل آن بُوَد که با خون تبری نوشته باشد 

تو اگر رفیق راهی ز خود و خودی تهی شو 

نرسد به کوی لیلی قدمی که بسته باشد 

محمد مهدی تهرانی

مشق جنون

 

مشق جنون*

غزل، غزل، شکسته در هجوم اشک و زاریم

از آن هبوط لعنتی ز عقل هم فراریم

سلام بر تو ای جنون که می ‏دهی فراریم

از این حصار دل‏شکن به جاده می ‏سپاریم

جنون مرا رها مکن که با دم تو زنده ام

ببین سکون و مرگم و رسان به آب جاریم

هزار بار برده ای به بادها سپرده ای

دوباره خسته دیده ای به دست خود حصاریم

بیا و خرقه ام بِدَر؛ حصار تن ز جان بِکَن

تویی که با شرنگ خود به آسمان گذاریم

جنون بیا رها مکن که عقل بشکند مرا

به دست کهنه خصم خود چگونه می سپاریم

جنون، جنون، حبیب من! پناه واپسین من

دمی که بی تو بگذرد اسیر رنج و خواریم

غریبه ام هنوز هم اگر چه دست دوستان

چو مار می خزد برون ز آستین به یاریم

تویی پیاله می دهی؛ مرا به ماه می بری

تویی تو رهنمای من به مستی و خماریم

همیشه بیم داشتم که گر ز پا در افکند

زمانه ام به دشمنی ز خاک بر نداریم

زمانه ای که عاقلان به خاک اندرون کند

ببین که چون کند بدین غم و جنون تباریم

ز خاک بر نداشتی، نمانده جای آشتی

چه بیهُده است اینکه سر به شانه می گذاریم

اگر چه با شکسته ای چو این سبو چنین کنی

بدان هنوز هم فقط به یاد "تو" بهاریم


 

 *ابیات زوج این شعر سروده استاد میرشکاک است. ابیات فرد سروده حقیر!

باید به آسمان دوید

 

باید به آسمان دوید

دلم برای پرواز تنگ شده؛ برای رهایی. اینجا چقدر زندگی سخت است و چقدر ماندن دشوار می ‏نماید. حکایتمان با تمام فراز و فرودهای دهر باز هم یکنواخت، خسته کننده و طاقت ‏فرساست. بی امام زیستن و روز و شب به دنبال آب و دانه و بحث و جدل و درس گشتن، شدنی نیست. اینها همه حجابند. دلم برای هق هق شب ‏های مناجات تنگ شده. اینها همه سرگرمی ‏اند؛ مثل دیگر سرگرمی ‏های دنیا که آدمیان را اسیر خود می ‏کنند با این تفاوت که درس و بحث، این انگاره ‏ی موهوم را نیز فراهم می ‏آورد که حرکت به سوی مقصد است. کاش می‏ شد همه ‏ی دفترها را پاره کرد و آنچه هست را با چشم دل دید نه با عقلانیتی که آدمیان را اسیر و عبید خود کرده است. کاش می ‏شد همه چیز را رها کرد؛ گذاشت و هجرت کرد. کاش می ‏شد از حصار تنگ تن گریخت. حقایق عالم در این ظرف تنگ نمی ‏گنجد. آنکه خواهد آینه‏ ی حقایق باشد باید وجودی به وسعت آسمان پیدا کند. دست و پا زدن در خاک جز حیرت نمی ‏افزاید؛ باید به آسمان دوید. ستیز با خاک سخت است و پریدن به آسمان سخت ‏تر؛ بی دوست؛ بی پیر راه؛ بی راهبر و در فضایی پر از توهمات به ظاهر دینی. مجنون را چه به گردوبازی! شاید گاهی خوابش گرفته اما دل بر سر راه نهاده. باید به کشتی نجات رسید و آنگاه دوست را جست. حکایت این شیعیان حکایتی نیست که او از آن ساده بگذرد. پس بایست به دعای او امید بست. روزی این قافله ما را با خود خواهد برد.

سوم‏تیر، حسن روحانی و مصطفی معین

 

سوم‏تیر، حسن روحانی و مصطفی معین

«اینجا ایران است. جایی است که 2650 سال پیش نخستین منشور حقوق‎بشر از سوی نیاکان ما به جامعه بشری ارائه گردید. من با همین نگرش دولتم را بنا می‏کنم و می‏آیم تا دیگر کسی را حتی با زور به بهشت راهی نکنند.»

این اظهارات حسن روحانی نیست؛ واگویه‏های مصطفی معین است آن هم در آستانه انتخابات تاریخی 84؛ انتخاباتی که در آن، معین به عنوان قطب رادیکال انتخابات شناخته می‏شد و حمایت جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین و طیفی از ضدانقلاب  را با خود به همراه داشت. آن روز اکبر گنجی‏ها و حجاریان‏ها تمام امیدشان به معین بود؛ کسی که گفته بود حکم حکومتی را نخواهد پذیرفت و برای آزاد شدن همه‏ی زندانیان سیاسی لایحه‏ی عفو عمومی به مجلس ارائه خواهد کرد.

سخنان معین در مورد "بهشت و زور" البته با اظهارات حاشیه‏برانگیز حسن روحانی آن هم در همایش بیمه‏ی همگانی(!) تطابقی آشکار دارد؛ آنجا که رئیس‏جمهور گفت:«این قدر در زندگی مردم مداخله نکنیم، ولو به خاطر دلسوزی؛ بگذاریم مردم خودشان راه بهشت را انتخاب کنند، نمی‌توان به زور و شلاق مردم را به بهشت برد.» و این در حالی است که در ظاهر پیوند جدی میان حجاریان‏ها با دولت روحانی به چشم نمی‏خورد.

چرا حسن روحانی اظهاراتی از این دست را به بهانه‏های مختلف حتی اگر شده در همایش بیمه همگانی بیان می‏کند؟ هدف معین و اصلاح‏طلبان خصوصاً در سال‏های قبل از 84 که جناح راست از سوی رقیب جناحی متحجّر و واپسگرا معرفی می‏شد، چه بود؟ آن روزها می‏گفتند اگر راست‏گرایان روی کار بیایند، وسط پیاده‏روها هم دیوار خواهند کشید و آزادی‏های حداقلی موجود را نیز سلب خواهند کرد.

سیاستمداران خبره در میدان سیاست، بازی نمی‏خورند؛ بازی را تعیین می‏کنند. این آنها هستند که دوقطبی‏های سیاسی را به گونه‏ای می‏سازند که خود در جایگاه برتر و فرادست بنشینند و رقیب در جایگاه متهم و فرودست قرار گیرد. پیروزهای انتخاباتی نیز دقیقاً در گرو تعریف صحیح همین دوقطبی‏هاست. می‏توان دوقطبی را طوری تعیین کرد که همه‏ی ملت در جبهه‏ی دفاع از آرمان‏ها نقش ایفا کنند و البته می‏توان با تعریف غلط دوقطبی‏ها گروهی حداقلی را به عنوان آرمانخواه معرفی کرد و مردم را در کنار اصلاح‏طلبان نشاند.

اشتباه بسیاری از چهره‏های سیاسی اصولگرا در گذشته این بوده که می‏خواستند دوقطبی اول را تعریف کنند اما دچار این توهم بودند که باید با عوض کردن خط‏مرزها و عدول از آرمان‏ها به مقصود رسید؛ در حالی که عدول از آرمان‏ها هر چند اندک به منزله‏ی پیوستن به جبهه‏ی رقیب و خارج شدن از عرصه‏ی رقابت جدی است. کسی که از آرمان‏ها عدول می‏کند دیگر رقیب اصلی برای جریان مقابل نخواهد بود و در واقع با این عدول انصراف خود را از صحنه اعلام کرده است.

اشتباه دسته‎ی دیگری از اصولگرایان نیز تعریف دوقطبی دوم است یعنی فضا را با طرح غلظ آرمان‏ها به گونه‏ای شکل دهیم که جمعی اندک به عنوان هواخواه آرمان‏ها جلوه داده شود. این اشتباه در انتخابات ریاست جمهوری 92 رقم خورد.

سوم‏تیر طرح درست دوقطبی‏ها بود؛ همان‏گونه که پیروزی نهضت حضرت امام با پشتوانه‏ی مردمیِ چشم‏گیر را می‏بایست محصول همین دقت در تعریف دوقطبی‏ها دانست.

اکنون حسن روحانی چه می‏کند؟ پاسخ خیلی ساده است. تلاش او و جریان رسانه‏ای حامی او تداوم بازگشت به فضای قبل از سال 84 است؛ بازگشتی که به طور جدی در آستانه‏ی انتخابات 92 آغاز شد. یک گروه، گروهی است که می‏خواهد با زور و چماق مردم را به بهشت ببرد و یک گروه دیگر آزاداندیش و عاقل و عالم است. یک گروه می‏خواهد به زور چادر سر زن‏ها کند و هر روز به بهانه‏ای تجمع می‏کند و در مقابل گروه دیگر طرفدار حقوق زن‏هاست. یک گروه افراطی است و گروه دیگر معتدل و... . می‏خواهند آنان تعیین‏کننده‏ی میدان بازی باشند و بقیه را ناگذیر کنند تا در آن میدان بازی کنند.

چه باید کرد؟ پاسخ ساده است اما در عمل نیازمند درایتی جدی است. درایتی که نه در آن اظهارات نادرست رئیس‏جمهور بی‏پاسخ می‏ماند و نه اجازه داده می‏شود او و تیم رسانه‏ای‏اش تعیین کننده‏ی میدان بازی باشند.

عزم طرب

 

عزم طرب

صنما پرده بِدَر؛ عزم طرب کرده دلم

سر لیلی به سلامت؛ که چه تب کرده دلم

ره رسوایی دلداده به سامان نرسد

قدحی باده بده؛ میل رطب کرده دلم

همه صبح و همه ظهر و همه عصرش صنما

به هوای لبن لعل تو شب کرده دلم

به کسی کار دل خسته ی ما وامگذار

که قدح نذر خماری عِنَب کرده دلم

همه شب بندگی حسن تو را تا به ابد

ز خداوند جهان رفته طلب کرده دلم

هوای هلهله

 

هوای هلهله

امشب هوای هلهله دارم؛ دَفَم کجاست؟          با   آسمان   ملازمه  دارم  مَهَم  کجاست؟

آن باده ای که می کشد و زنده می کند          عقل از سرم رباید و هوش از کفم کجاست؟

ما    رهروان   جاده ی   تقدیر   دلبریم             زلفی که استخاره به تابش زنم کجاست؟

ما  را  ازل     اسیر  دل شب   نوشته اند            راهی که حصر گیسوی مه بشکنم کجاست؟

با  دیگران   حدیث غم  خود   نمی کنم             گوشی که بشنود غزل هر شبم کجاست؟

ماهی به بحر لطف مهیم و گهی شگفت           در  جستجو  که  آب حیات  و  یمم کجاست؟

جز مسلکی که شام بدان یار ما خوش است           ما  را  مرام  و  مسلک  و  میل  و  صنم کجاست؟

امشب به میگساری خود سر کنیم و ماه           پرسد   که   آن   پریِ خمار حرم     کجاست؟

محمد مهدی تهرانی

شبی با ملحدان سر کن

 

شبی با ملحدان سر کن

دلم خون شد ز مهجوری؛ شبی با ملحدان سر کن

نگاه خیس مجنون را؛ بیا این دفعه باور کن

سرم بشکسته و دل هم؛ نه سر مانده نه سامانی

تو که استاد عیسایی؛ دعایی وقف کافر کن

ز پا افتاده ‏ام، لنگم؛ وَ بی ‏چیزم، پریشانم

مسیحادم بیا یک دم؛ دل سنگِ مرا زر کن

الا یا ایها الساقی؛ شکسته کاسه ‏ی عیشم

تو خود پیمانه ‏ام بخش و؛ لب پیمانه را تر کن

و در دریای فیض خود؛ به آئین جوانمردی

و اهل بخشش و احسان؛ فقیری را شناور کن

قلم بشکسته و مجنون؛ نمی‎ داند چه می‏ خواهد

تو خود فکری به حال این؛ حقیرِ مستِ مضطر کن

و با یک گوشه ‏ی چشمی، شبِ مهجوری ما را

و این دلخونی ما را؛ بیا و شامِ آخر کن

بیا و جان من بستان؛ و این خون گلویم را

چو قربانی پذیرا شو؛ وَ در دم نذر مادر کن

محمد مهدی تهرانی

پنجره ای به سوی آسمان

معرفی نامه و سرآغازی دوباره

 

سرآغازی دوباره

دلم خون شد ز مهجوری؛ شبی با ملحدان سر کن             نگاه  خیس  مجنون  را؛   بیا   این دفعه  باور  کن

اینجا، هوای غبارآلود دنیا کمتر مجال می دهد زمینیان حتی نیم نگاهی به آسمان رسانند و چه سخت است در خاک زیستن و افسوس آسمان را خوردن برای آنان که رنگ تعلق ندارند. آدمیان می زیند و کمتر آن گونه که بایست به چیستی، علت و مقصد این زیستن فکر می کنند و این عجیب ترین موضوع دنیاست! دنیا، شهربازی بزرگی است که حضور در آن و گرفتار نشدن به آن آسان نیست؛ چه آنکه گریزگاه هایش نیز با کمی مشغولیت، پرتگاه هایی عمیق تر از دیگر پرتگاه ها می شود. اینجا، حتی علمی که چراغ راه است، حجاب اکبر می شود و از همین روست که زیستن در دنیا محتاج تذکر است؛ محتاج ایستادن و دوباره فکر کردن؛ محتاج درنگ های میانه ی راه. آنان که این درنگ ها را از خود دریغ می‏کنند، اغلب به خودِ راه دچار می شوند و از مقصد، غافل. حکایت ما مردگان، حکایتی است محتاج دعا...

مگر صاحب دلی روزی ز رحمت                  کند در حق درویشان دعایی

و چقدر خالی است جای امام در زندگی روزمره ی ما. همو که فرمود "نحن غیر مهملین لمراعاتکم و لاناسین لذکرکم" و چه شیرین و زیباست اگر آن معدن لطف نگاهش را به خس کشاند و چه شورانگیز است اگر روزی قطره در دریا محو شود پس از آنکه سر به دامان یار سپرده باشد.

تن بی جان تو و گرمی آغوش نگار                ز تب زلف کمندش رَسَنِ دار بجو

وقتی به نگارش این متن که معرفی نامه ی جدیدی برای وبلاگی است که اکنون از آرشیو طولانی سالیان گذشته اش بی بهره است فکر می کردم، گاه چیزهایی به ذهنم می رسید؛ اما بالواقع چه می ‏توان گفت در معرفی کسی که از خویشتن هیچ ندارد؟ کاش روزی ارباب کرم این بی خویشی و نداری را بخرند.

بزرگترین افتخارم نه رتبه ی کنکور و نه اصل و نسب و نه هیچ چیز دیگری از این قبیل است. بزرگترین افتخارم این است که سینه زنم. یک بچه هیئتی که حاج محمدرضا طاهری بزرگش کرده است؛ یک بزرگ شده ‏ی شب ‏های مناجات و یک جرعه نوش ابوحمزه. یک گدا که هستی اش همان بی‏چیزی ‏اش است و همان کاسه...

آمده ‏ام   سر بکشم   باده  را                     تر کنم از اشک کف جاده را

آمده ‏ام خسته که هِق هِق کنم                      مثل  رقیه  ز غمش  دق کنم

از زمین همیشه بیزار بودم اما زمین گیر شدم. هیچ گاه نتوانست زمین مرا برای ماندن مجاب کند؛ اگر چه هیچ گاه بالی هم برای پر کشیدن نبود. دغدغه ها همیشه آزارم داده ‏اند؛ همیشه به بازارم کشانده‏ اند؛ همیشه آواره ‏ام کرده ‏اند. زندگی ‏ام همیشه با دغدغه معنا شده. و چه راحتند آنان که دغدغه‏ ای ندارند...

شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین حائل            کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‏ها

مطالب سیاسی زیاد نوشته ‏ام و باز نیز ناگزیر خواهم نوشت؛ حال آنکه از سیاست متنفر بوده ‏ام و گریزان! دنیایمحمد مهدی تهرانی سیاست دنیای سختی است چون مستلزم قضاوت ‏هایی است که روز حساب بیراهه رفتن در آن گریبانگیر خواهد شد. دنیای سیاست ملال ‏آور است چون پُر است از گندم‏ نمایان جو فروش! در سیاست می‏ توان عثمان را کشت و خود مدعی خونش شد! می ‏شود مولود کعبه را بی‏ نماز کرد و می‏شود ردای حق بر قامت باطل پوشاند. دنیای سیاست دنیای کثیفی است که گاه بلند می‏ کند و گاه بی‏ مهابا و سخت زمین می ‏زند. گاه فرزند آشپزی را امیرکبیر می ‏کند و گاه آن‏ گونه که با خون بر دیوار حمام فین بنویسد:

روزگار است آنکه گه عزت دهد گه خوار دارد    

چرخ بازیگر  از این بازیچه‏ ها  بسیار دارد

و چه مسخره است روزگار آنان که در پی چنین رهاوردی شبانه ‏روز می ‏کوشند. با این همه اما سیاست گریزناپذیر است. نمی ‏توان نسبت به افق تمدن اسلامی و چشم ‏انداز ظهور بی‎تفاوت بود یا نسبت تحولات سیاسی را با حرکت به سمت مقصد انکار کرد. باید سیاست ‏ورزی کرد اما همزمان از سیاسی ‏کار شدن و سکونت در وادی سیاست باید گریخت.

همه ‏ی همت ما باید متوجه مقصد باشد. نیامده ‏ایم که بمانیم. آمده ‏ایم تا هزینه ‏ی یک راه باشیم...

بیانیه محمود احمدی نژاد به ملت ایران

 

بیانیه محمود احمدی نژاد خطاب به ملت ایران

شانزدهم بهمن ماه سال ۸۴ "محمود احمدی نژاد " در بیانیه ای خطاب به ملت ایران با گرامی داشت تقارن دهه فجر انقلاب اسلامی و ایام عزاداری سالار شهیدیان، نكاتی را درباره عزم جدی دولت ایران برای دفاع از حقوق ملی و مسلم ایرانیان خاطر نشان كرد. متن كامل این بیانیه به این شرح است:

بسم الله الرحمن الرحیم

ملت بزرگوار و شجاع ایران

 تقارن دهه فجر انقلاب اسلامی و ایام عزاداری امام حسین (ع) فرصت مناسبی است تا رابطه وثیق حركت ملت ایران، با مسیر كمال انسانی و نهضت انبیاء علیهم‌السلام و ویژگی های منحصر به فرد این ملت در فرهنگ و تمدن و تلاش برای تكامل بشریت مورد تاكید قرار گیرد. امروز شما پرچمدار صلح و آرامش پایدار بر اساس عدالت و معنویت و الگوی همه ملت‌های آزاده و عدالتخواه جهان هستید. بیست وهفت سال ایستادگی، تلاش و مجاهدت شما همه شرایط را برای یك جهش بلند و برپایی یك جامعه آباد، پیشرفته، مقتدر و نمونه اسلامی فراهم كرده و مسیر تعالی و ترقی را در مقابل نسل‌ها گشوده است.

این روزها برخی از سردمداران چند قدرت زورگو كه در مقابل عظمت شما درمانده‌اند و از ایراد هرنوع آسیب و ضربه به شما مایوس شده‌اند در تلاش هستند تا با تمسك به شیوه‌های تبلیغاتی و جنگ روانی و با جنجال و هیاهو و استفاده از برخی سازمانهای بین‌المللی و با ایجاد رعب و ترس، به هرنحو ممكن راه پیشرفت جوانان با استعداد و فهیم ایران را سد كنند. آنان گستاخانه اعلام می‌كنند كه ملت ایران حتی حق تحقیق و پژوهش در موضوع و انرژی صلح آمیز هسته‌ای را هم ندارد. بهانه آنان در این اقدام غیرقانونی احتمال انحراف ایران به سمت سلاح هسته‌ای ذكر می‌شود در حالی كه با وجود بازرسی‌های گسترده بی‌سابقه و شبانه روزی و نصب دوربین‌های متعدد تاكنون كوچكترین شاهدی دال بر این ادعا به دست نیاورده و ارایه نداده‌اند. از این رو نكاتی چند را به استحضار ملت شریف ایران می‌رسانم:

۱- دانش و فناوری صلح آمیز هسته‌ای، دستاورد جوانان و دانشمندان كشورمان است و هیچ كس و هیچ كشوری آن را به ملت ما نداده است كه بخواهد دریغ یا منع كند.

۲- وسعت كاربرد این دانش در صنعت، كشاورزی، پزشكی، محیط زیست و نیرو به گونه‌ای است كه دستیابی به اهداف بلند اقتصادی و اجتماعی كشور بدون آن امكان پذیر نیست.

۳- اگر اجازه دهیم ما را از این حق محروم كنند در آینده نه چندان دور باید انگشت پشیمانی و حسرت به دندان گزیده و دست نیاز به سوی قدرتمندان زورگو دراز كنیم. در این صورت پاسخ ما برای كوتاهی‌های احتمالی در برابر فرزندان برومند ملت در آینده چه خواهد بود؟

۴- آنان بدون توجه به اقدامات خود و برخی كشورهای همسویشان در توسعه تسلیحات هسته‌ای و نیروگاه‌های اتمی كه برخی از آنها حتی بدون پذیرش معاهده منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای (ان پی تی) عضو شورای حكام هستند با انواع بهانه تراشی‌ها و وارد كردن اتهامات بی‌اساس و با استفاده از نفوذ خود در برخی سازمانهای بین‌المللی می‌خواهند ما را از انجام اقدامات كاملا شفاف، قانونی و صلح آمیز حتی درحد تحقیقات نیز بازدارند.

۵- دولت جمهوری اسلامی نزدیك به سه سال برنامه‌های مربوط به انرژی هسته ای را فراتر از مقررات و تعهدات و به طور داوطلبانه جهت اعتمادسازی متوقف كرد اما علیرغم این همكاریهای گسترده و به جای قدردانی از این اقدام شایسته، توقعات كشورهای مدعی هر روز فزونی یافت تا جایی كه از سرگیری فعالیتی كه داوطلبانه تعلیق شده بود جرمی بزرگ و نابخشودنی محسوب شد آنان نه تنها گامی مثبت در رفع ممانعت از استفاده قانونی از حق ملت ما برنداشتند بلكه هر روز توقع جدیدی را مطرح كردند. آنان به كمتر از قطع كامل همه فعالیتها و هر اقدامی كه ملت ما را یك گام به جلو می‌برد ، راضی نیستند. لابد در آینده باید دانشگاه‌ها و مراكز تحقیقاتی خود را نیز تعطیل كنیم چرا كه آنان به فعالیتهای علمی و تحقیقاتی ما نیز اعتماد ندارند.

۶- دولت جمهوری اسلامی ایران به منظور اعتمادسازی به طور داوطلبانه و بدون تصویب مجلس شورای اسلامی پروتكل الحاقی را به اجرا درآورد و حتی بیش از حد قانونی با آژانس همكاری كرد و اجازه بازرسی از تاسیسات اتمی خود را به صورت بی‌سابقه‌ای صادر كرد. به گونه‌ای كه هیچ كشور عضو آژانس بین‌المللی انرژی اتمی چنین اجازه‌ای را نداده است. به علاوه دولت جمهوری اسلامی جهت سلب هرگونه بهانه جویی اعلام كرد آماده است مشاركت سایر كشورها در فرآیند تولید سوخت را بپذیرد اما این پیشنهاد راهگشا و بی‌سابقه نیز مانع از مخالفت‌های كشورهای مدعی نشد. موضع‌گیری های غیرقانونی چند كشور مزبور كه خود را نماینده همه دولت‌ها و ملت‌ها می‌پندارند، نشان می‌دهد كه مبنای مخالفت آنان چیزی جز خودخواهی و انحصارطلبی نیست. آنان شورای امنیت سازمان ملل را كه باید پاسدار صلح و امنیت در جهان باشد دائم به عنوان تهدیدی برای تحت فشار قرار دادن ملت‌ها مطرح می‌كنند و با این اقدامات حیثیت نهادهای بین‌المللی را زیر سووال می‌برند.

۷- آنان می‌دانند كه قادر نیستند هیچ اقدام قابل توجه و اثرگذاری را علیه منافع ملت ایران انجام دهند و می‌خواهند با فشار سیاسی ما را وادار به عقب نشینی كنند. دولت جمهوری اسلامی ایران به عنوان خادم ملت، خود را موظف می‌داند با پشتیبانی مردم شریف و شجاع از حقوق آنان، قاطعانه دفاع كند. این خادم كوچك ازمردم شریف تقاضا دارد تا در ایام عزای حسینی در محافل و مجالس ذكر آن حضرت و به ویژه در یوم الله بیست و دوم بهمن نظر خود را در مورد حق ملی برخورداری از انرژی هسته‌ای كه كمتر از حق ملی شدن صنعت نفت نیست با صدای بلند و رسای خود ابراز دارند تا همه جهانیان بار دیگر شاهد خواست و اراده ملت رشید ایران باشند و دولت خادم نیز به وظایف خود عمل خواهد كرد.

محمود احمدی نژاد

 رییس جمهوری اسلامی ایران

الان وقت سکوت نیست

 

الان وقت سکوت نیست

نمی‏دانم در این شرایط حساس جنبش دانشجویی در کشور چه کار می‏کند؟! چرا خبری از دوستان نیست؟ بیانیه‏ها کجاست؟ اعلام موضع‏ها کجاست؟ امروز باید همین داستانی که سرشار نوشته را در قالب نشریه‏ای مردمی در محل اجتماعات مردم به شکل گسترده پخش کنیم؛ شبانه داخل خانه‏ها بیاندازیم. الان زمان خواب خرگوشی نیست. باید مفهوم استکبار را برای مردم بازخوانی کنیم. از بیانات امام و رهبرانقلاب به خوبی می توان استفاده کرد. فقط اگر کاری قرار شد در قالب نشریه به این صورت انجام بگیرد، حتما باید فضایی مردمی داشته باشد. برای نیاز ما به انرژی هسته‏ای و زورگویی دشمن برای مردم توضیح داده شود. همه باید یاعلی بگویند.

داستان سرشار داستان زیبایی بود؛ به زیبایی شعری که حامد زمانی خواند. امروز زمان همین نوشتن ها و خواندن هاست. وقت خواب خرگوشی و صبر و حوصله و تأمل تمام شد. باید جملات اوباما و جان کری را که با وقاهت تمام از حمله به ایران سخن می‏گویند برای مردم فریاد بزنیم. باید بگوییم چه دارد بر سرمان می آید. باید با مردم حرف بزنیم. باید عکس های آرمیتا و علیرضا را بر سر دست بگیریم. باید بگوییم مذاکره کنندگانمان مذاکره بلد نبوند. باید بگوییم بحث، فقط بحث چند سانتریفیوژ نیست. امروز دیگر همه باید در صحنه باشیم. باید کار فرهنگی کرد. هدف اصلی را باید آمریکا و اسرائیل و دشمنان بیرون از مرزها قرار دهیم و در حاشیه از بی کفایتی فرزندان خود سخن بگوییم. امروز وقت سخن گفتن است. وقت فریاد زدن است. اصولگرا نیست کسی که امروز در مقابل اظهارات وقیحانه اوباما و کری ساکت بنشیند.

آرمیتا شرمنده ایم!

 

 

آرمیتا شرمنده ایم!

در شهر پر کنید عکس آرمیتا و علیرضا را و بر در و دیوار درشت بنویسید آرمیتا شرمنده ایم! رمان نویس ها رمان بنویسند و شاعران بسرایند. از غیرت بگویید. امروز روز لشگرکشی فرهنگی است!

رَسَنِ دار

 

رَسَنِ دار

شِکن این رسم و بده دل ز کف و یار بجو
ره رندان طریقت ز طربخانه ی خمّار بجو

بزن این معرکه بر هم سحری رقص کنان
دف و نی گیر به دست و ره بازار بجو

بِدَر این خرقه و واله شو و سازی بنواز
بِکَن این سلسله ها و رخ دلدار بجو

قدحی باده از آن لعل لبش نوش بگیر
و در آن خلوت شیرین همه اسرار بجو

تن بی جان تو و گرمی آغوش نگار
ز تب زلف کمندش رَسَنِ دار بجو

سَر این قصه بلند است و تو می دانی نیک
ز مَلَک آنچه سزاوار ستاندن بود این بار بجو
محمد مهدی تهرانی

آمده ام خسته که هق هق کنم!

 

آمده ام خسته که هق هق کنم

دیشب تا پاسی از شب شعر گفتنم گرفته بود:

آخر از این خاک رها می شوم/معتکف کوی شما می شوم
مادر سادات سلامٌ علیک/قبله ی حاجات سلامٌ علیک
دل ز کفم رفته هوایی شدم/باز شبی کرب و بلایی شدم
آمده ام تا که رهایم کنید/از تن خاکیم جدایم کنید
آمده ام تا که گدایی کنم/بنده شوم کار خدایی کنم
آمده ام سرخوش ساغر شوم/ریزه خور سفره ی مادر شوم
آمده ام سر بکشم باده را/تر کنم از اشک کف جاده را
آمده ام نور به جامم کنید/بر در این خانه غلامم کنید
آمدم از باده لبالب شوم/مست میِ گفتن یارب شوم
آمده ام شاه زهیرم کند/بی سر و سامان حسینم کند
آمده ام تا ز غمش تب کنم/گریه برای غم زینب کنم
آمده ام سر بکشم باده را/طی کنم این جاده ی صد ساله را
آمده ام تا که جدایم کنند/اهل خرابات دعایم کنند
آمده ام خسته که هق هق کنم/مثل رقیه ز غمش دق کنم

محمد مهدی تهرانی

تحلیل انتخابات+چه باید کرد؟

 

تحلیل انتخابات+چه باید کرد؟

وقت آن است ز جا برخیزیم

مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا

شکست‏ها گذرگاه پیروزی‏های شگرفند اگر درست فهم و تحلیل شوند. مردان حماسه و دلاوران عرصه خیزش‏های انقلابی آنانند که از شکست‏ها پلی به سوی آینده‏ای درخشان بسازند و عزمشان را بیش از پیش به رخ جهانیان بکشند. سربازان نهضت روح‏الله آنانند که چونان پاره‏های پولاد نقش خویش را در هر عرصه و زمان بازشناسند و محکم و استوار افق عدل مهدوی و منزلگاه رفیع تمدن بزرگ اسلامی را فریاد کنند و پی بگیرند.

حماسه سیاسی بیست و چهارم خرداد ماه اگر چه به واسطه حضور پرشور مردم درخششی دوباره را به یادگار گذاشت ولی در عین حال شکستی قابل توجه برای جریانات مدعی اصولگرایی را نیز به تصویر کشید. آنچه موجب نگارش این نوشته شد بیم آن بود که مبادا فرصت کنونی برای آسیب‏شناسی شرایط کنونی چونان گذشته در گیر و دار اتهام‏زنی‏ها و مقصریابی‏ها به حراج گذاشته شود و رسالت امروز ما در سایه رخوت و سستی و سرخوردگی فراموش گردد. روی سخن در اینجا بیش از همه با جریان انقلابی است؛ جریانی که می‏بایست با پویای، نشاط و درایت خود راه غلط طی شده از سوی مدعیان اصولگرایی را بازشناسد و مسیر خود را به سوی افق‏های آرمانی انقلاب جدی‏تر و با صلابت‏تر از همیشه پی بگیرد. دو محور "تحلیل نتایج انتخابات و آسیب‏شناسی روند کنونی" و "رسالت امروز جریان انقلابی" موضوع این بیانیه‏ی تحلیلی است.

*تحلیل نتایج انتخابات و آسیب‏شناسی شرایط کنونی

الف) رهبر گرانقدر انقلاب از همان سال‏های آغازینِ دولت نهم همگان را به شکرگذاری نعمت زنده شدن دوباره آرمان‏ها و روی کار آمدن دولت انقلابی فراخواندند. مخاطب ایشان همه بودند؛ هم دولتمردان و هم سایر اصولگرایان. اما آنچه در نهایت رخ داد عدم پاسداشت این نعمت بزرگ هم از سوی دولتمران بود و هم از سوی منتقدان آن.

رهبرانقلاب خردادماه سال 1385 ضمن نعمت خواندن روی کار آمدن دولت انقلابی و ضرورت شکرگذاری، همگان را از کفران نعمت پرهیز دادند و فرمودند:«"به نعمت توجه نكردن" و "غفلت كردن از اصل نعمت"، چيزى است كه خيلى از ماها دچارش هستيم؛ يا "نعمت را انكار كردن"؛ يا "آن را از خدا ندانستن"؛ يا "به نعمت خداداده مغرور شدن"، كه غرور ملازم با سقوط است و وقتى انسان غرور پيدا كرد، ساقط مى‌شود؛ اينها كفران نعمت است. "و ضرب اللَّه مثلاً قرية كانت امنة مطمئنة يأتيها رزقها رغدا من كل مكان فكفرت بأنعم اللَّه فاذاقها اللَّه لباس الجوع و الخوف"؛ جامعه‌اى راحت و برخوردار از نعم معنوى و مادى الهى كفران نعمت مى‌كند و خدا ناامنى و تنگدستى را بر او تحميل مى‌كند. نتيجه‌ى كفران نعمت، اين است.»

اگر اصلاح‏طلبان در سال‏های اصلاحات مردم را قربانی توسعه سیاسی و منازعات حزبی خود کردند و رویگردانی مردم را شاهد بودند، روند منازعات میان مدعیان اصولگرایی نیز خصوصا در این 4 سال اخیر به گونه‏ای پیش رفت که بار دیگر مردم احساس کردند فراموش شده‏اند. منازعه‏ای که هم دولتمردان در آن مقصر بودند و هم منتقدان دولت.

خیانت بزرگ از جایی آغاز شد که برخی با بی‏انصافی و سیاه‏نمایی ظرفیت دولت را به تهدیدی برای نظام تبدیل کردند و به جای نقد دلسوزانه و مشفقانه روند تخاصم با دولت را پی گرفتند. اشتباهات دولت نیز در سویه مقابل همین روند را تکمله زد. اصولگرایان که خود را مالک سوم‏تیر می‏پنداشتند به پیروزی‏های سال‏های 84 و 88 غرّه شدند و کمی بعد دولتِ روی کار آمده را شیطان اکبر تلقی کردند. این روند البته با روند مورد توصیه رهبر انقلاب فاصله‏ای جدی داشت و تذکرات معظم‏له را در برخی دیدارها موجب شد.

ایشان تیرماه 1390 در دیدار با فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تصریح کردند:«مراقب باشيم دستگاه‌هاى انقلاب سرشان گرمِ كارهاى غيرمفيد و احياناً مضر در اين حركت پيشرونده نشود، كه يكى از اينها، همين مسئله‌ى اختلافات است، كه من اگر روى اينها تكيه مي‏كنم، به خاطر اين است. يك وقت هست كه يك جريانى در مقابل انقلاب مى‌آيد قد علم مي‏كند به قصد كوبيدن انقلاب، خب، وظيفه‌ى هر كسى است كه دفاع كند. انقلاب از خودش دفاع مي‏كند، مثل هر موجود زنده‌ى ديگرى... يك وقت اين است قضيه، يك وقت نه، قضيه، قضيه‌ى ايستادگى در مقابل يك حركت براندازانه و اينچنين نيست؛ اختلاف نظر، اختلاف سليقه، اختلاف عقيده احياناً است. اينها را بايستى هرچه ممكن است فرو كاست. اينجور چيزها را هرچه ممكن است بايد كم كرد. مشتعل كردن اين اختلاف نظرها مضر است.»

رهبر انقلاب به ضرورت تبیین و پرهیز از برخوردهای نادرست توصیه کردند. ایشان فرمودند:«يك مسئله اين است كه اگر يك كسى يك حرف غلطى زد، آيا كسى بايد به او جواب بدهد يا نه؟ خب، بله معلوم است. جواب دادن به حرف غلط، شيوه‌ى خودش را دارد، راه خودش را دارد، كار خاص خودش است. يك وقت هست كه حالا كه كسى يك حرف غلطى زد، ما بيائيم مثلاً صدجا اين حرف غلط را تابلو كنيم، شعار كنيم كه آقا، فلانى اين حرف غلط را زد، تا همه بدانند. اين است كه اشتباه است، خطاست. من با حركت روشنگرانه از سوى هر كسى، از سوى هر نهادى، هيچ مخالفتى ندارم، بلكه علاقه‌مندم و معتقدم به مسئله‌ى تبيين. يعنى اصلاً جزو راهبردهاى اساسى كار ما از اول، مسئله‌ى تبيين بوده است. تبيين لازم است؛ اما اين معنايش اين نيست كه ما به اختلافات درونى، هى دامن بزنيم. مراقب باشيد. اين را همه بايد مراقب باشند؛ بخصوص سپاه. سپاه مراقب باشد. در جريانهاى سياسى، در جريانهاى گوناگون فكرى و سليقه‌اى مطلقاً مشتعل كردن فضا مناسب نيست... پيداست كه اين مسئله نقطه‌ى ضعف ماست. نبايد بگذاريم اين نقطه ضعف ادامه پيدا كند يا افزايش پيدا كند. اينها را بايد توجه داشت. حركت، حركت متين، مستدل و مستند باشد. اگر كسانى اختلاف‌نظرهائى دارند، با استدلال بيان كنند. عرض كردم، من معتقد به تبيين هستم... كار انقلاب از اساس با تبيين، روشنگرى، بيان منطقى، مستدل و دور از هو و جنجال بود. اگر هو و جنجال وارد شد، حرف منطقى را هم خراب خواهد كرد. ممكن است چهار نفر جذب شوند، اما چهار نفر آدم هوشمندتر دفع مي‏شوند. اين، حرف ماست؛ اين، عرض ماست.»

متأسفانه توصیه‏های دلسوزانه رهبرانقلاب از سوی مدعیان اصولگرایی آن‏گونه که می‏بایست مورد توجه قرار نگرفت. اصولگرایان در این مدت به جای آنکه دولت را از خود بدانند و در عین نقد منصفانه و تذکر خطاها و لغزش‏ها با استفاده از ظرفیت نخبگان از طریق تدوین نرم‏افزار دولت اسلامی و ارائه راهکارهای سازنده به دولتی که زمام امور را در دست داشت و در صحنه اجرا بود، یاری رسانند، درصدد تخریب همه جانبه دولت و تضعیف آن برآمدند.

در دیگر سو دولت نیز به جای توجه به توصیه رهبرانقلاب که از دولت خواسته بودند از مواضع تهمت دوری کند، بر روند خویش اصرار کرد. دولت نه تنها نکوشید از آتش التهابات و دودستگی‏ها و اختلافات بکاهد بلکه با دامن زدن به التهابات به تضعیف خود یاری رساند. جریان حاشیه دولت به جای حل و فصل اختلافات و نزدیک کردن دلها به نفی تام و تمام جریان انقلابی و مخاصمه متقابل روی آورد. دیگر دولت نیازی به بدنه انقلابی حس نمی‏کرد و آنان را جمعی محدود می‏دانست که نقش چندانی ندارند. این نیز در واقع غرّه شدن به پیروزی‏های 84 و 88 بود. روند حاشیه‏سازی‏ها هیچ‏گاه متوقف نشد. مکتب ایرانی که رهبرانقلاب نسبت به طرح آن صراحتا تذکر داده بودند مدام تئوریزه شد و مورد دفاع قرار گرفت و... .

قدرناشناسی این فرصت و سیاه‏نمایی عملکرد دولت که با فیلم‏ها و برنامه‏های تبلیغاتی کاندیداهای مدعی اصولگرایی کامل شد خدمات گسترده صورت پذیرفته طی این سال‏ها را به کلی از خاطر مردم برد و تصویری تیره از اصولگرایی برجای گذاشت. اصولگرایان بر یک کشتی سوار بودند و خود با دست‏هایشان کشتی را سوراخ کردند به این گمان که تنها رقیب سیاسی‏شان غرق خواهد شد و خود جای او را خواهند گرفت. بر سر شاخ نشسته بودند و بن بریدند حال آنکه گزینه‏ی جایگزینِ مؤثر و محبوبی نیز برای دولتمرد کنونی در چنته نداشتند. آنان در التهابات سکه و ارز دمیدند، به تورم انتظاری دامن زدند، اختلاس 3 هزار میلیاردی را پررنگ و پررنگ‏تر کردند و دولت را نماد فساد جلوه دادند. طبیعی است اگر به واسطه این سیاه‏نمایی‏ها مردم تغییر را مطالبه کنند. وقتی ثمره حضور جریان مدعی دفاع از ارزش‏های انقلاب در عرصه حکومت چنین شرایطی است چرا باید مردم بار دیگر به این جریان اعتماد کنند؟!

امروز آنان که برخلاف رهنمودهای مکرر رهبری مسائل فرعی را اصلی کردند و موجبات شرایط کنونی را فراهم آوردند باید در مقابل جریان انقلابی پاسخگو باشند و عذرخواهی کنند. پر واضح است که هم دولت با حاشیه‏سازی‏هایش و هم منتقدان اصولگرای دولت با بی‏انصافی‏ها، سیاه‏نمایی‏ها و حتی تهمت‏هایی که در فضای عمومی مطرح کردند، مسئول این شرایطند. این حکم در خصوص رسانه‏هایی که به این روند امداد رساندند نیز جاری و صادق است.

ب) ویژگی بارز و شاخص سوم‏تیر آن بود که سیطره ادبیات سیاست‏زده احزاب قدرت‏طلب را به هم زد و پیوندی عمیق با مردم برقرار کرد. مردم جریان راست را نماینده خود نمی‏دانستند و زخم‏خورده عملکرد سیاست‏زده دوران اصلاحات نیز بودند. در میانه سیاست‏زدگی‏ها و حزب‏زدگی‏ها بود که مردی متفاوت با ادبیاتی مردمی و با مشی و مرامی ساده، صمیمی و بی‏آلایش روی کار آمد و حاکمیت احزاب را نفی کرد؛ کسی که مردم را می‏فهمید؛ دغدغه‏های جوانان ساده کوچه و خیابان را می‏شناخت؛ با آنها همدل بود؛ سرش فقط در لاک علایق و سیاسی‏بازی‏ها و قدرت‏طلبی‏های خودش نبود؛ واقعا از جنس مردم بود. سیاسیون کشور اغلب در دنیایی دیگر سیر می‏کنند؛ گو آنکه دیواری میان آنان و میان مردم کشیده شده؛ در سوم‏تیر این دیوارها برداشته شد.

تا پیش از سوم‏تیر مردم اغلب در جریان راست با ادعای دین‏مداری مواجه بودند اما اثری از روح دینی نمی‏دیدند. در حوزه اقتصادی جریان راست مدعی همان سیاست‏های لیبرالی دولت سازندگی بود. شرایط در سوم‏تیر به یکباره عوض شد. مردی به میدان آمد که نه تنها با زبان از حاکمیت دین سخن گفت بلکه مهمتر از همه مشی و مرامش تجلی روح دینی بود. مواجهه‏اش با جوانان این مرز و بوم مواجهه‏ای پیامبرانه بود نه متکبّرانه! سخنش با مردم از سر خضوع بود نه از موضع بالا. ولایتمداری او چماقی نبود برای حذف دیگران؛ چونان شهد شیرینی بود که راه رسیدن به موعود را نشان می‏داد؛ راهی که همه با هم باید در آن قدم می‏گذاشتیم. او آن بالا ننشسته بود تا بگوید من ولایتمدارم و وای بر شما که نیستید! احمدی‏نژاد خودش و همه را به شدن دعوت می‏کرد؛ به حرکت و رشد و تعالی. او از آرمان‏ها هزینه نمی‏کرد تا برای خودش حجیت بسازد و نقایصش را بپوشاند؛ آمده بود تا بگوید همه باید سرباز آرمان‏ها باشیم. راه را نشان می‏داد نه خودش را!

چنین فضایی اما کم‏کم عوض شد. مدعیان اصولگرایی بار دیگر به سنت‏های سیاست‏زده راست‏گرایی روی آوردند، فضای سیاسی را بستند و مدام به این و آن القاب و عناوین مختلف نثار کردند. بار دیگر از موضع بالا سخن گفتند و طریق تکفیر را پی گرفتند. آنان این بار در فقدان حضور جدی اصلاح‏طلبان بر صورت هم پنجه کشیدند. بوی سیاسی‏کاری و حزب‏زدگی و قبیله‏گرایی شهر را پر کرد. بار دیگر خود را منزه و نماینده انقلاب دانستند بی‏آنکه فهمی مردمی و دلنشین از آرمان‏ها ارائه کنند و آن را به عنوان نسخه‏ای شفابخش و امیدساز تبیین و معرفی کنند. مردم بار دیگر از اصولگرایی بوی سیاسی‏کاری و راست‏گرایی شنیدند. مدعیان اصولگرایی با رجوع به سنت‏های نادرست گذشته، رسالت سوم‏تیری‏شان را به فراموشی سپردند.

در چنین شرایطی چرا باید بار دیگر مردم به اصولگرایی اعتماد می‏کردند؟ عیب نه از اسلام بود و نه از مردم؛ عیب از مسلمانی ما بود و اسلامی که ما با مشی غلط و سیاست‏زده خود به مردم معرفی کردیم. عیب از ما بود که باز در دایره خواص نشستیم و مردم و ادبیات سخن گفتن با آنها را فراموش کردیم. عیب از ما بود که ادعای مردم‏گرایی داشتیم اما به واقع مردمی نبودیم. ما متهمیم نه مردم. خوب است مدعیان اصولگرایی این روزها از آقای روحانی نمی‏خواهند نسبتش را با فتنه و انحراف و تکنوکرات‏ها و ساکتین انحراف و ساکتین فتنه و ساکتین اختلاس و... مشخص کند!

ج) مشکل اغلب از آنجا نشأت می‏گیرد که مدعیان اصولگرایی نمی‏خواهند نسبت به غلبه نگاه تهدیدمحور در کنش‏هاشان تجدیدنظر کنند. نگاه تهدیدمحور فرصت‏ها را نمی‏بیند و یا آنها را نیز تبدیل به تهدید می‏کند. نگاه اثباتی و ایجابی و بینش عمیقی که عقلانیت، آزاداندیشی، تفکر، مباحثه و رشد و شکوفایی را بخواهد و مطالبه کند در مدعیان اصولگرایی کمرنگ بوده و هست. ویژگی سوم‏تیر مثبت‏نگری به مردم بود. ایمان داشتن به مردم بود. مردم‏گرایی در سوم‏تیر شعار نبود؛ کاملا حس می‏شد. نگاه تهدیدمحور ریشه آن آسیبی است که در بند الف نیز بدان اشاره شد.

د) باید متأسف بود از اینکه در شرایط پس از انتخابات یازدهم و شکست مدعیان اصولگرایی، همه به جای فتح باب آسیب‏شناسی‏های عمیق تقصیر را به گردن هم می‏اندازند و یکدیگر را متهم می‏کنند. چه سودی است در این اتهام‏زنی‏ها وقتی همه در آسیب‏هایی که دچارشان شدیم سهیمند؟ به راستی دعوا بر سر اینکه "اگر اجماع می‏شد یا نمی‏شد" در مقطع کنونی چه مشکلی را حل می‏کند؟ واقعیت آن است که هیچ اجماعی نمی‏توانست نتیجه را تغییر دهد. از همان آغازِ ثبت‏نام‏ها هاشمی به عنوان منجی اقتصاد و معیشت مردم با بهره‏گیری از فضای سیاهی که اصولگرایان به دست خود ساخته بودند توانست خودش را معرفی کند. او حتی نرخ ارز و قیمت سکه را نیز به حضور یا عدم حضورش پیوند داد. هاشمی و گزینه او در انتخابات یعنی حسن روحانی خود را نماد تامّ تغییر و اعتدال معرفی کردند. گفتمان قالیباف و روحانی هر دو اعتدال و تغییر بود. هر دو پرهیز از ماجراجویی و کارآمد ساختن دولت را مطرح می‏کردند. پرسش این بود که وقتی نماینده تام و تمام تغییر در صحنه حضور دارد و نرخ ارز هم با حضور و عدم حضورش بالا و پایین می‏شود، چرا باید بار دیگر مردم به فرد دیگری از اصولگرایان رأی دهند؟! کنار رفتن قالیباف به نفع جلیلی نیز به نظر، گره‏ای از ماجرا نمی‏گشود. مسئله این انتخابات خیلی ریشه‏ای‏تر از ائتلاف کردن یا نکردن‏ها بود و این مهم خود را در فاصله قابل توجه آرای اصولگرایان از روحانی نشان داد. گروه‏های مدعی اصولگرایی امروز به جای این دعواهای کودکانه و مقصریابی‏های بی‏حاصل خوب است خود را نقد کنند و کمی هم انگشت انتقاد را به سوی خود بگیرند.

ه) در فضای بحث و گفتگوی آزادانه و عالمانه است که حق نمایان می‏شود و رشد شکل می‏گیرد. روحیه تحلیل و تببین در چنین فضایی متولد می‏شود. این تضارب آراء است که تعالی آراء نیز فراهم می‏کند. اصولگرایان در دوران حاکمیت خود به جای بحث و گفتگوی آزاد و اقناعی بیشتر به سمت بیانیه خواندن برای مردم و حجیت ساختن برای آنها پیش رفتند. باید پذیرفت چنین شرایطی کشور را از روحیه تحلیل و تبیینی که ایجاد آن همواره جزو مطالبات رهبر انقلاب بوده است، دور می‏کند.

نقد و گفتگوی عالمانه در صحنه انتخابات نیز به اسم اخلاق‏گرایی فراموش شد. عملکرد صدا و سیما در انتخابات و تبدیل کردن فضای مناظره و گفتگوی جدی کاندیداها به آزمون مدارس ابتدایی که در آن دانش‏آموزان می‏بایست جواب‏هایی از قبل حفظ شده و تکراری را در مقابل سوالاتی کلیشه‏ای ارائه کنند از جمله متغیرهای اثرگذار در شفاف نشدن عرصه انتخابات بود. سیطره فضای بسته سیاسی کشور خود را در مناظره‏ها و گفتگوهای سیاسی نشان داد. در برنامه‏های تلویزیونی فرصتی برای تبیین شرایط موجود، بیدار کردن حافظه تاریخی مردم و روشن کردن سره از ناسره باقی نماند. حکایت صدا و سیما حکایت فردی بود که از ترس افتادن از لبه بداخلاقی پشت‏بام آن‏قدر عقب رفت که از سویی دیگر افتاد. صدا و سیما نه تنها مجالی به شفاف شدن کامل صحنه انتخابات نداد بلکه به تقویت دوقطبی کاذب اصولگرا-اصلاح‏طلب کمک کرد. طبیعی است که در این شرایط ضعف کارنامه یک قطب مردم را به قطب مقابل رهنمون شود. در چنین شرایطی و با این عملکردهای اشتباه چه انتظاری باید از نتایج آرای انتخابات داشت؟

*رسالت امروز جریان انقلابی

اکنون انتخابات یازدهم تمام شده است و نتایج آن دیگر هیچ اهمیتی ندارد. تنها چیزی که در خصوص آن نتایج اهمیت دارد تحلیل درست و شناخت علل شکست برای طرح‏ریزی در خصوص آینده است. از این به بعد می‏بایست چشم را به رسالت امروز و افق فردا بدوزیم و عزم انقلابی گذشته را در مسیری که امروز تکلیف اقتضاء می‏کند پی بگیریم. در این خصوص چند محور قابل طرح است:

الف) نگاه یأس‏آلود نسبت به وضعیت موجود و آینده به سرعت باید شکسته شود. باید دانست این انتخابات حاوی برکات بسیاری برای انقلاب و جریان انقلابی بود و اینک فرصت‏های بسیاری را فراروی ما قرار داده است. این انتخابات بار دیگر نادرستی اتهام تقلب را به اثبات رسانید و اعتمادها را بیش از پیش متوجه نظام اسلامی کرد. مشارکت حداکثری مردم در فضایی که همگان مشارکتی حداقلی را پیش‏بینی می‏کردند، تثبیت بیش از پیش نظام را در برابر جریانات خارجی موجب شد. سران فتنه و جریان سبز در ماشین دموکراسی نظام منحل شدند و رویکردهای تند اصلاح‏طلبی افراط‏گری لقب گرفت. امروز آنچه شعار دولت جدید است، اعتدال است. شکاف‏های اجتماعی باقیمانده از فتنه 88 ترمیم شد. نتایج انتخابات سبب شد حزب‏الله از اعتماد به‏نفس کاذبی که در این سال‏ها دچارش شده بود خلاصی یابد و احساس امنیت مادام‏العمری‏اش که رخوت و رکود و بی‏عملی را در سال‏های دولت احمدی‏نژاد برایش به ارمغان آورده بود پایان یابد. جریان انقلابی طی این سال‏ها عادت کرده بود همیشه پیروز میدان باشد. اکنون دریافت صحنه فعالیت‏ها آن‏قدرها هم که گمان می‏کرد ساده نیست و کار و تلاشی انقلابی‏تر از اینها را می‏طلبد. برکاتی از این دست بسیار است که توجه به آن جایگاه جریان انقلابی را از موضع منفعل و مأیوس به موضع فعال تغییر خواهد داد.

ب) باید آرمان‏گرایی و انقلابی‏گری اصولی را بر سر دست بگیریم و آن را قاعده‏مند کنیم. آنچه این روزها بیش از هر چیز نگران کننده به نظر می‏رسد روند واگرایی برخی جوانان انقلابی به جهت نقایص عملکرد برخی مدعیان انقلابی‏گری است. این بزرگ‏ترین خطری است که اکنون با آن مواجهیم. امروز باید الگوی صحیح انقلابی‏گری را عرضه کرد و مدل فعالیت‏ها را با تجربیات گذشته به روز کرد. باید به جوانان انقلابی گفت عیبی اگر هست از مسلمانی‏هاست نه اسلام! باید خط عقلانیت انقلابی را پی گرفت و اجازه نداد به واسطه ضعف و نقصان عملکرد مدعیان انقلابی‏گری ارزش انقلابی بودن به ضدارزش تبدیل شود و روی آوردن به مروجان تسامح و کسانی که حتی موضع رهبری در فتنه را افراط می‏دانستند مشروعیت یابد.

ج) خلاصه کردن انقلابی‏گری و رسالت انقلابی به سیاست‏ورزی بزرگترین آسیبی است که باید آن را علاج کرد. اگر جریان انقلابی وارد فضای انتخابات شده و می‏شود تلاشش برای حرکتی است که انقلاب اسلامی را به افق تمدن اسلامی بکشاند. جریان انقلابی شکل‏گیری دولت اسلامی را مطالبه می‏کند و از این روست که نقش‏آفرینی جدی در عرصه انتخابات را بر خود فرض می‏داند. اما باید دانست نه تلاش برای رسیدن به مقوله تمدن اسلامی در روی کار آوردن دولت انقلابی منحصر است و نه روی کار آوردن چنین دولتی به تنهایی می‏تواند ما را به سر منزل مقصود برساند.

گام بلندی که امروز جریان انقلابی می‏بایست بردارد ترسیم افق جامعه اسلامی و حرکت در سمت و سوی برقراری پیوندی محکم‏تر، جدی‏تر و دائمی‏تر با متن مردم و بدنه جامعه است. در 5 گامی که مقام‏معظم‏رهبری برای پیشبرد اهداف متعالی انقلاب ترسیم کردند اکنون تحقق جامعه‏اسلامی موضوعی دوچندان یافته است؛ درست از همین روست که فرمایشات رهبرانقلاب در خراسان شمالی به مسئله سبک زندگی اختصاص یافت. اقتصاد اسلامی بدون زیست اسلامی محقق نخواهد شد. شکل‏گیری تام و تمام دولت اسلامی ملازمه‏ای در خور توجه با مقوله جامعه اسلامی دارد. تحقق جامعه اسلامی دستوری نیست. هرگونه تحرک در این راستا باید از متن جامعه بجوشد و اکنون زمان این جوشش است. زمان به راه افتادن نهضتی مشابه نهضت عدالتخواهی است. قرار گرفتن دوباره جریان انقلابی در موضع مدعی به این مسیر یاری خواهد رساند.

شبکه‏سازی اجتماعی از طریق مساجد و تلاش برای محوریت دادن به مساجد رسالت امروز ماست. باید بار دیگر پیوندهای گسسته شده با مردم را برقرار کرد. اشتباه اصولگرایان آن است که مدام پیوند خود و مردم را سیاسی تعبیر می‏کنند. برای برقراری این پیوند نیازمند یک خروش و جوشش اجتماعی – فرهنگی هستیم. غلبه در چنین حرکتی می‏بایست فرهنگی – فکری باشد. باید برای گسترش گفتمان انقلاب تلاش کنیم نه برای پیداکردن پرچم دار انتخاباتی که با بحثهای شخصی و گروهی و منفعت‏طلبانه همراه می‏شود؛ برای گسترش گفتمان باید به کارهای فرهنگی و آموزشی رو آورد نه کارهای سیاسی؛ برای گسترش گفتمان باید فرهنگ و نخبگان فرهنگی محور باشند نه اینکه نخبگان سیاسی انقلاب تمنای این را داشته باشند که اهالی فرهنگ و اندیشه دنباله‏روشان باشند و به آنها مشروعیت نظری بدهند! فرهنگ دنباله سیاست نیست بلکه تحول سیاسی منهای تحول فرهنگی باعث شکست است و همین نیز موجب شکست شد. حتی اگر قرار است تشکل فراگیری شکل بگیرد باید ذیل تفکر و فرهنگ باشد و نه زیر یک پرچم سیاسی. امروز فرصت طلایی برای این جوشش جدید ایجاد شده است. باید قدر این فرصت طلایی را دانست.

د) این یک واقعیت است که در تدوین نرم‏افزار اداره جامعه دینی دچار کاستی‏های بسیاری هستیم. روی کار آمدن دولت اصولگرا نشان داد چه میزان پرسش‏های بی‏پاسخ وجود دارد. فقر گفتمانی اصولگرایان طی سال‏های اخیر نشان داد چقدر نیازمند نظریه‏پردازی و طرح‏ریزی‏های جدید در افق انقلاب اسلامی آرمانی هستیم. امروز زمان آن است که کرسی‏ها و جلسات بحث و گفتگو را با محور قرار دادن گفتمان و اولویت‏های آینده و جکومت عدل جهانی سامان دهیم. حلقه کیانِ جریان انقلابی باید شکل بگیرد. این بار باید جریان عدالتخواهی و انقلابی‏گری تفصیل بیشتر یابد و ریشه‏دارتر و عمیق‏تر از گذشته تجلی کند. امروز وقت ساختن زیرساخت‏ها و نرم‏افزار نقش‏آفرینی‏های فرداست. اگر فرصت امروز را جدی گرفتیم، فردا موفق خواهیم بود. آن وقت واقعا می‏توانیم ادعا کنیم انقلابی هستیم اما اگر انقلابی‏گری را صرفاً در تبیلغات و هیاهوی انتخاباتی خلاصه کردیم و طرح‏ریزی عمیق نرم‏افزاری را به فراموشی سپردیم طبیعی است که به همان سیاست‏زدگی‏ها مبتلا خواهیم بود.

ه) بدیهی است کمک به دولت جدید با نقد اصولی آن در موارد لازم و پرهیز از افراط در نسبت با این دولت که طبیعتا خواهد کوشید به گونه‏ای محتاط مسیر آینده‏اش را پی بگیرد در کنار محورهای پیش‏گفته اهمیت دارد. به همان میزان که دولت جدید با کیاست و سیاست عمل کند، جریانات انقلابی نیز در نسبت با آن می‏بایست با کیاست و سیاست عمل کنند.

در پایان باید به سیاستمداران پرمدعا و احزاب پرطمطراق این نکته را یادآور شد که دوره این رسم و رسومات دیگر گذشته است. امروز جریان انقلابی در حال پوست‏اندازی و حرکت به سمت افقی بلندتر و گرانقدرتر است. حضور این‏چنینی و تکاپوی رسانه‏ای اینان که روزی نعمت حکمرانی دولت نهم و دهم را به این وضعیت کشاندند، جز تضعیف جبهه انقلاب حاصلی ندارد. امروز وقت آن است که نسل جدیدی از جریان انقلابی به میدان بیاید و با سامان‏دهی جدید مطالبات کنش‏های غلط سیاستمداران را نیز ضابطه‏مند کند. 


 

پی نوشت:

این متن با همفکری جمعی از دوستان تهیه شد و قرار بود به گونه ای دیگر منتشر شود که توفیق نشد.

 

و این چنین بود که با دکتر الهام فامیل شدیم!

 

و این چنین بود که با دکتر الهام فامیل شدیم!

شجره

اگر از این قصه فامیل شدن بگذریم(!)، گرامیداشت یاد و خاطره بزرگانی چون شیخ مفید، علامه مجلسی و آیت الله بهبهانی واجد ارج است.

شیخ مفید همان کسی است که امام زمان(عج) در رقعه مبارکه از او با عنوان اخ‏الرشید یاد می‏کنند. نسل آیت الله بهبهانی با چهارده واسطه که همه از مراجع تقلید و مجتهد بوده‏اند، از ناحیه پدر به شیخ مفید می‏رسد. علامه مجلسی اول نیز جد مادری آیت الله بهبهانی به شمار می‏آید. در واقع مادر آیت الله بهبهانی نوه آیت‏الله ملاصالح مازندرانی داماد علامه مجلسی اول است. علامه مجلسی دوم که همان علامه مجلسی معروف است فرزند علامه مجلسی اول است. یعنی برادر مادر آیت الله بهبهانی!

می‏گویند در هر عصری یا در هر صد سال فردی ظهور می‏کند که زنده کننده تشیع و دین قرار داده می‏شود و اصطلاحا به او مجدد دین یا مجدد تشیع می‏گویند. آیت الله بهبهانی با عنوان علامه مجدد شهرت داشته و استاد کل یا استاد اکبر نامیده می‏شده است. فرزندان ایشان نیز همه اهل علم بوده‏اند. علامه بحرالعلوم، میرزا محمد مهدی شهرستانی، آقاسیدعلی طباطبایی، ملا مهدی نراقی، ملا احمد نراقی، مرحوم کاشف الغطاء و میرزای قمی جزو شاگردان آیت الله بهبهانی بوده‏اند. علامه دوانی که داماد آیت الله آقااحمد آل‏آقا هستند در تألیفاتشان به جایگاه آیت‏الله بهبهانی و خاندان او اشاره داشته‏اند. نسل آقامحمدعلی با عنوان خاندان آل‏آقا شناخته می‏شوند.

شاید روزی اگر فرصت شد به جای مطلب "درباره من" که قبلا برای وبلاگ نوشته بودم و بعد از هک شدن وبلاگ، مثل سایر مطالب پاک شده، در این بابها کمی بنویسم. البته این مثل معروف را هم این گونه مواقع باید به خاطر داشت که:"گیرم که بابای تو بود فاضل! از فضل پدر تو را چه حاصل!"

بنویسید اعتدال بخوانید انتقام!

 

آنچه اسفند گذشته در نشریه اصولگرا درباره اعتدال و آموزگارش نوشتیم:

بنویسید اعتدال بخوانید انتقام!

انتخابات 84 هیچ‏گاه تمام نشد. اساساً هاشمی کسی نبود که بخواهد بازنشستگی را بپذیرد. کمی که از آغاز دولت نهم گذشت سخن از پایان دوران مدارا به میان آمد و هاشمی خیلی زود با صراحت تمام گفت:«مقام‏معظم‏رهبری در ابتدای فعالیت دولت نهم از ما خواستند مدتی با این دولت مدارا كنیم. می‌توانیم بگوییم این مدت تمام شده است.»(1)

اظهاراتی از این دست در ماجراهای متعددی چون وقف دانشگاه آزاد نیز رخ داد. هاشمی با اشاره به آنچه شرارت و حسادت می‏خواند، گفت:«اگر قرار بود در مقابل این موذی‌گری‌ها عقب بنشینیم باید به همان اطاق طلبگی برمی‌گشتیم و برای مردم مسئله می‌گفتیم!» او به اعتراف عطریانفر در انتخابات 88 نیز خود مدیریت جبهه اصلاحات را در دست گرفت و فائزه نیز در میان هواداران جنبش سبز از ضرورت تداوم راه پدر سخن به میان آورد و دوران کنونی را دوران خفت و نکبت نامید. فائزه هاشمی در همایش ورزشگاه آزادی همراه خاتمی و همسر موسوی حاضر شد تا توضیح دهد که اصلاحات ادامه راه سازندگی بود و اکنون همه باید تلاش کنیم تا قطار به ریل خود بازگردد. او در جای دیگر توضیح داد که تنها در دوره احمدی‏نژاد است که آقا، آقا شده است!

ماجرای نامه بدون سلام و والسلامِ هاشمی نیز در جای خود محل توجه است. «این نامه حاج آقا خیلی تند است و ما داریم آن را چاپ می‏کنیم، شما هم بگویید چاپ کنند. باید دست به دست هم بدهیم تا موج ایجاد کند. حاج آقا گفته یا اینجا کار خراب می‏شود یا فضا برمی‌گردد.»(2) این اظهارات علی هاشمی در ستاد قیطریه و در جمع شش نفر از اعضای اصلی ستاد موسوی است در خصوص نامه سرگشاده‏ای که هاشمی قبل از انتخابات خطاب به رهبر انقلاب نوشت و پیشتر از آنکه به دست رهبری برسد، سر از رسانه‏های ضدانقلاب در آورد. نامه‏ای که بدون سلام آغاز شد و برخلاف میل رهبری در آن روزها منتشر گردید. در این نامه می‏خوانیم:«در موقع مناسب انحرافات و حق‌کشی‌های ناگفته انتخابات و اعمال دولت نهم در اختیار مردم و تاریخ قرار خواهد گرفت.» هاشمی وعده جدالی دیگر داده بود...

ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام خطاب به رهبرانقلاب نوشته بود:«معتقدم جناب‌عالی بخوبی می‌دانید که اینجانب و بسیاری از بزرگان تأثیرگذار انقلاب و حتی خود جناب‌عالی از دوران مبارزه و سال‏های اول انقلاب و در تعدادی از مقاطع مورد تهاجم افراد "لاابالی" و "ضدانقلاب" بوده‌ایم و همیشه صبورانه تهمت‌ها و اهانت‌ها را پشت سر گذاشته‌ایم و در دور جدید تهمت‌ها و هجمه‌ها هم از حدود پنج سال پیش تاکنون دندان روی جگر دارم.»

او در نامه تند و تیز خود اشاراتی نیز به بنی‏صدر داشت:«اینجانب قصد ندارم كه دولت موجود را مثل دولت بنی‌صدر معرفی كنم و یا سرنوشتی شبیه آن دولت را برای این دولت بخواهم، بلكه مقصود این است كه باید مانع گرفتار شدن كشور به سرنوشت آن روزگار شد.»

مدتی بعد و در سالروز قیام مردم قم در 19 دی یادداشتی از سوی هاشمی منتشر شد که توجه زیادی به خود جلب کرد. این یادداشت قرابت‏های زیادی با نامه بدون سلام و والسلام قبل از انتخابات داشت. هاشمی در این یادداشت خود را نگران روحانیت و علما معرفی کرده و از بقایای تفکر روحانیت‏ستیزی در کشور خبر داده بود. او نوشته بود:«اینک ۳۰ سال از پیروزی انقلاب اسلامی می‌گذرد و بقایای فکری دین‌زدایی و روحانیت‌ستیزی که در بهار هوشیاری مردم ایران، چون مارهای افسرده سر در خاک انتقام فرو برده بودند، در پاییز بداخلاقی‌های سیاسی و اختلافات سلیقه‌ای، پوست‌اندازی کرده و سر برآورده‌اند و خاکریز به خاکریز جلو می‌آیند و شاهدیم که پس از توهین و تهمت به سران روحانی عرصه سیاست در ۳۰ سال گذشته، به فضلا، علما و مراجع قم رسیده‌اند.»

در این یادداشت آمده بود:«تأسف‌آور است که این بار برای توهین و تهمت، لباس رشیدی مطلق‌ها را درآورده و خرقه دوستی و ارشاد پوشیده‌اند، رندانه با چراغی که دروغ را اخلاق، تهمت را مبارزه و توهین را جهاد می‌دانند، مزوّرانه پشت خاکریزی پناه گرفته‌اند که مطمئناً آخرین و بالاترین هدف آنها خواهد بود.»

در این یادداشت راه برون‏رفت از وضعیت موجود با مشابه‏سازی وقایع کنونی با وقایع آغاز انقلاب و نوشته رشیدی‏مطلق در روزنامه اطلاعات که قیام مردم قم را در روز 19 دی موجب شد، به نوعی خروش دوباره مردم دانسته شده بود. هاشمی که البته در سال‏های اصلاحات در برابر هجمه عظیم اصلاح‏طلبان به دین و روحانیت نگران نشده بود و در جریان فتنه نیز وقتی حامیان موسوی در تالار ابن‌خلدون دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران گرد هم آمدند و از ظهور دین جدید با عنوان "دین‏سبز" به پیامبری میرحسین موسوی خبر دادند و دین حوزه‏های علمیه را هم در مقابل "دین سیاه" لقب دادند، خم به آبرو نیاورده بود، آن روز به شدت از هجمه به روحانیت ابراز نگرانی کرد! و چه کسی بود که نداند این ابراز نگرانی بیش از آنکه ابراز نگرانی برای روحانیت باشد، آتشی است برخواسته از خاکستر رقابتی در تیر 84.

و اکنون از پس این همه سال رقابت انتخاباتی وارد دور تند خود شده است. اشتباهات دولتمردان نیز مزید بر علت شد تا آن جدال قدیمی رونقی دوباره یابد. هاشمی اما اکنون از یک سو با جریان دولت مواجه است و از سوی دیگر با جریانی که روزی سوم تیر را رقم زد و با دیدن برخی اشتباهات و انحرافات در دولت حساب خود را جدا کرد. به عبارت دیگر کمی که گذشت جدالی که تا پیش از این میان دو جبهه رقم خورده بود، سه‏وجهی شد و اکنون آتش انتقام گریبانگیر دو گروه است. برای دریافت این مسئله می‏توان به سخنان اخیر ریاست مجمع و مطالب سایت او رجوع کرد. این رجوع مختصات میدان کنونی را به خوبی به نمایش می‏گذارد.

مروری کوتاه بر برخی تیترهای اخیر سایت هاشمی می‏تواند ذهنیت خوبی نسبت به مختصات جدال کنونی ارائه دهد:«روایت هاشمی از مصائب افراط و انحراف»، «دانشجویان مانع تحجر و خرافه‏پرستی می‏شوند»، «افراط و انحراف چگونه به کفر می رسد؟»، «مردم بازی دروغگویان را فهمیده‏اند/پول را می‌گیرند لعنتشان هم می‌کنند!»، «اگر از انحراف برگردیم...»، «حسادت و انتقام عده‏ای مسبب وضع امروز شد»، «منحرفان طلبکار نظام شده‏اند»، «آخرین هدف جریان ضدروحانیت کجاست؟»، «مظلومیت تشیّع از افراط و انحراف است»، «افراطی‏ها در باتلاق خود فرو می‏روند»، «چشم‏پوشی از اعمال اشتباه به صلاح نیست»، «آنها که دلسوز نظامند به اشتباهات پی برده‏اند»، «راه‏حل مشکلات روشن است؛ جبران اشتباهات»، «امام درباره عزل بنی‏صدر چه گفتند؟؛ مجلس باید خودش فکر کند خودش عمل کند»، «اعتدال، گمشدۀ امروز ماست» و...

وقتی سخن از انتقام به میان می‏آید مراد همان جریانی است که در سال‏های آغازین انقلاب نشریه انتقام را راه‏اندازی کرد. آن روزها هاشمی نشریه "مکتب تشیِّع" را منتشر می‏ساخت و آیت الله مصباح‏یزدی نشریه "انتقام" را. سال‎ها گذشت تا سوم تیر جریانی به میدان آمد که نه چپ بود و نه راست. جریانی که حاکمیت احزاب را برنمی‏تافت. از اشرافی‏گری و وادادگی در برابر بیگانگان بیزار بود. از خدمت و ساده‏زیستی سخن می‏گفت. از استکبارستیزی و مردمی بودن حرف می‏زد. می‏خواست رنگ و بوی شهید رجایی را به روزگارانی که تکنوکرات‏ها و مدیران تجدیدنظرطلب اصلاحات زمام امور را در دست داشتند، بازگرداند. قرار بود حلقه بسته مدیران شکسته شود. تئوریسین این جریان سوم که با عنوان جریان سوم‏تیر ظهور کرد و شناخته شد کسی نبود جز آیت‏الله مصباح‏یزدی. آن روزها سی‏دی‏های حجت‏الاسلام و المسلمین آقاتهرانی در همه ستادها پیدا می‏شد. استاد اخلاق سوم‏تیری‏ها قریب به این مضمون گفته بود همه می‏گویند یک کاندیدا خوب است اما رأی نمی‏آورد. چرا رأی نمی‏آورد؟ مردم بخواهند رأی هم می‏آورد.

آن روزها پولی برای تبلیغات وجود نداشت. همان روزها که بنرهای تبلیغاتی قالیباف و هاشمی سراسر ایران را رنگ‏آمیزی کرده بود و ژست‏های قالیباف و هاشمی و لاریجانی هر روز به گونه‏ای نو رقم می‏خورد، بسیار بودند مادران شهیدی که النگوها فروختند و صرف تبلیغات سیاه و سفید ستادی کردند که در آن جز خلوص پیدا نمی‏شد. همه قدرت‏طلبان ستادهای مختلف را گرفته بودند. کسی فکر نمی‏کرد احمدی‏نژاد رأی خواهد آورد که بخواهد بیاید و برایش کار کند. آن روزها بازی هاشمی به هم خورد. چون هاشمی پیش‏تر شرط نیامدنش را نیامدن احمد توکلی و محمود احمدی‏نژاد دانسته بود اما احمدی‏نژاد آمد. آمد و ایستاد تا شوری انقلابی سراسر کشور را بگیرد و گفتمان انقلاب که انقلابیونِ شرمنده با شرمندگی و خفّت از آن سخن می‏گفتند زنده شود و با صدای بلند فریاد شود. آن روز آقازادگی و آقازاده‏ها عزا گرفتند و ریاست مجمع نیز طعم تلخ شکست را تجربه کرد.

اکنون جریانی که سوم تیر را رقم زد در فکر کسی بهتر از احمدی‏نژاد است که ایرادات او را نداشته باشد و این جریان هنوز هم برای هاشمی یک خطر به شمار می‏آید. از سوی دیگر شخص احمدی‏نژاد و کاندیدای احتمالی نزدیک به او نیز برای هاشمی یک خطر است و این جدالی است که هاشمی با دو جریان که یکی را جریان انتقام و تحجر و دیگری را جریان انحراف لقب می‏دهد آغاز کرده و خود را نیز دست و دلبازانه در جایگاه اعتدال نشانده است.

چاره چیست؟ می‏گویند سوم‏تیر اشتباهی صورت گرفت و یک جریانِ اشتباهی روی کار آمد. اکنون آنها که دلسوز نظامند هم به اشتباهات پی برده‏اند. احتمالا منظورشان رهبری نیست! می‏گویند وقتی بنی‎صدر برکنار شد آرامش و همدلی در کشور به وجود آمد. "راه حل مشکلات روشن است؛ جبران اشتباهات". سایت هاشمی می‏نویسد:«مهم‌ترین دلیل بر عدم کفایت سیاسی بنی‌صدر از سوی نمایندگان مجلس ‏‏‏‏مخالفت مستمر وی با مجلس شورای اسلامی از بدو تأسیس و حتی پیش از افتتاح آن، دخالت صریح در قوه قضاییه و عدم درک صحیح از بدیهی‏‌ترین اصول قانون اساسی و نیز عدم اعتقاد به اصل تفکیک قوا اعلام شد.»

سایت هاشمی در مطلبی با عنوان:«امام درباره عزل بنی‏صدر چه گفتند؟؛ مجلس باید خودش فکر کند خودش عمل کند.» به این جملات امام اشاره می‏کند که:«این نمایندگان مجلس انحرافات را در نظر می‌گیرند و رضای خدا را در نظر می‌گیرند و با رضای خدا می‌خواهند راه را به آخر برسانند.»، «این مجلس، یک مجلسی است که در مقابل این امور انحرافی ایستاده است. این مجلس در دست هیچ حزبی نیست. در دست هیچ گروهی نیست، اکثریت این مجلس اشخاص مستقلی هستند که خودشان فکر می‌کنند و خودشان عمل می‌کنند.» و...

چندی پیش بود که آیت‏الله مصباح‏یزدی طی بیاناتی مهم فرمودند:«دشمنان اعلام کرده‌اند که حتی اگر یک روز به پایان زمان ریاست‏جمهوری کنونی باقی مانده باشد باید رأی به عدم کفایت او داده شده و فرضیه اشتباه رهبری در تایید او را اثبات كند.» این بدین معنی بود که ماجرا به نقاط حساس خود رسیده است. برخلاف نظر رهبری، مجلس ماجرای سوال از رئیس‏جمهور و بعد هم استیضاح وزیر کار را کلید زد و علی مطهری پس از ماجرای یک‏شنبه مجلس طی سخنانی عجیب گفت:«به نقطه پایان بحران نزدیک می‏شویم و تکلیف رئیس‏جمهور زودتر مشخص می‏شود!»

به موازات این جریانات بود که تعدادی از وزرای دولت نهم نامه‏ای خطاب به رهبر انقلاب نوشتند و خواستار تشکیل ستادی فراقوه‏ای برای اداره کشور در ماههای باقیمانده از عمر دولت دهم شدند!

اما راهکاری که هاشمی در نهایت ارائه می‏کند همان دولت وحدت ملی و به بیانی "اعتدال" است؛ دولتی آمیخته از دو جریان چپ و راست که احتمالا با محوریت کارگزاران سازندگی می‏بایست شکل بگیرد و چه کسی است که نداند این اعتدال را قرابت زیادی است با انتقام و ارتجاع به سال‏های قبل از سوم‏تیر!

ناگفته پیداست با روی کار آمدن جریانی که تکیه‏گاه فتنه بود پای چه کسانی بار دیگر در عرصه اداره کشور باز خواهد شد و آن روز البته اعتدال به نوعی رنگ خواهد باخت؛ چه آنکه جریان تکنوکرات نه پیش از این تاب تحمل جریان انقلابی را داشته و نه از این پس خواهد داشت. عدالتخواهان و انقلابیون در دولت سازندگی و اصلاحات خانه‏نشین بودند و این خود سندی محکم برای درک گذشته‏ای است که می‏کوشند اکنون از آن به دروغ تصویری خیالی و رؤیایی ارائه کنند. اعتدال شعاری بیش نیست برای کنار زدن جریانی و روی کار آوردن جریانی دیگر که پیشتر آزموده شده است.

اکنون نیز در سایت هاشمی برچسب‏ها به جریانات مختلف با عنوان جریان تفریط، جریان افراط، جریان متحجر، جریان انحراف و انواع و اقسام جریانات دیگر بیداد می‏کند. بدیهی است کسانی که بانی طرح چنین عناوینی هستند اعتدالشان نیز اعتدالی ادعایی است و دولت وحدت‏ملی‏شان نیز ادعاست و چیزی است که در آن فقط خودشان و دوستان قدیم‏الایامشان بتوانند حضور به هم برسانند!

صورت مسئله روشن است! می‏خواهند با عناوینی مثل اعتدال و دولت‏وحدت‏ملی آقازاده‏ها و کارگزارانی‏ها را بار دیگر در کشور حاکم کنند و همان وضعیت قبل از سوم‏تیر را رقم بزنند.

1-     سخنرانی در مشهد مقدس، در جمع فعالین اقتصادی خراسان رضوی، 27/5/87

2-     خبرگزاری فارس، گفتگو با معاون وزیر اطلاعات، 18/10/1389


 

پی نوشت:

از سایت برهان تماس می گیرند و می گویند نشریه اصولگرا حاوی مطالب خیلی خوبی است. اگر ممکن است جلسه ای با هم داشته باشیم، به آنها می گویم دیگر نشریه اصولگرایی در کار نیست! دوستانی که در توزیع فعال بودند می گویند نشریه جایش را تازه داشت باز می کرد شماره بعدش چه می شود؟ راست می گویند همین شماره ۸ و ۹ روی دکه ۶۰ درصد فروش داشت. فروشی که برای یک نشریه تازه کار باور کردنی نیست. می گویم فراموشش کنید، دوست دیگری که در بخش های رادیویی مسئولیت دارد در جلسه ای مرا می بیند و باز هم کلی تعریف و تمجید و افسوس، آخر بالای ۹۰ درصد از مطالب نشریه تولیدی بود. دوست دیگری تماس می گیرد و می گوید جایی هست که می خواهد تبلیغات کند گفتم برای نشریه اصولگرا هماهنگش کنم، باز هم همان جواب تکراری را می دهم، از نشریات دانشجویی مختلف تماس می گیرند و می گویند اگر ممکن است فایل مطالب را به ما بدهید و...

این روزها گاه شماره ۸ و ۹ نشریه را ورق می زنم. فصل اول نشریه با همین مطلبی که در این پست بازنشر داده شده است آغاز شده بود. آن روز نه خبری از حسن روحانی بود و نه شعار اعتدال او برجسته شده بود. فکر می کنم به اینکه چقدر مثلا همین نوشته اکنون نیز خواندنی است و چقدر به این نوشته و این نوشته ها کم لطفی شد. نشریه ای بدون دفتر که باید برای فاکس نامه هایش به مغازه سر خیابان می رفتم. باید برای پست کردن نسخه هایش نایلکس می خریدم و یکی یکی نشریه ها را بسته بندی می کردم بعد بار ماشین می کردم تا به اداره پست برسم... دوستان حتی حاضر نشدند شماره تلفن های شخصیت ها و خبرنگارها را بدهند تا اس ام اس گروهی بزنیم و بگوییم چنین نشریه ی مزخرفی منتشر شده است. فکر می کنم به اینکه چرا بعضی ها فقط و فقط بلدند "واژه" ظرفیت را تکرار کنند، و فکر می کنم به اینکه شاید لیاقت جریان اصولگرایی همین حسن روحانی است!

همایش سوم‏تیری‏ها با حضور احمدی‏نژاد و الهام

 

همایش سوم‏تیری‏ها با حضور احمدی‏نژاد و الهام

هشتمین سالگرد حماسه‌ی سوم تیر، مصادف شده است با نیمه شعبان؛ سوم تیر 1384 بود که محمود احمدی نژاد با رویکرد و گفتمان عدالت و معنویت به عنوان رییس جمهور کشور انتخاب شد. حال، علاقمندان و حامیان گفتمان عدالت و معنویت در نظر دارند سوم تیر در کنار خداحافظی نمادین از رییس دولت‌های نهم و دهم، در همایشی از خدمات او تقدیر و تجلیل کنند.

حضور محمود احمدی‌نژاد و غلامحسین الهام در همایش سوم تیر امسال قطعی شده است.

مکان: میدان هفت تیر، ابتدای خیابان شهید مفتح جنوبی، سالن همایش‌های موسسه فرهنگی سیدالشهدا (ع)

زمان: دوشنبه سوم تیر، ساعت 15:30

منتظر همه سوم تیری ها هستیم.

 

سهم صدا و سیمای محافظه‏کار در پیروزی روحانی

 

سهم صدا و سیمای محافظه‏کار در پیروزی روحانی

اغلب می‏گویند این انتخابات خیلی اخلاقی بود! کدام اخلاق؟ متأسفانه مثلا حتی سایت خبری رجانیوز هم متهم می‏شد که چرا خلاف منشور انتخاباتی آقای جلیلی دارد در خصوص ولایتی و قالیباف و روحانی و... مطلب می‏زند. اسم این خشکه‏مقدس بازی است. مشکل آن بود که دوستان و از جمله صدا و سیما از افراط به تفریط افتادند. آن‏قدر از یک لبه پشت‏بام فاصله گرفتند که از لبه دیگر افتادند.

برنامه‏های صدا و سیما برای نامزدها و رویکرد محافظه‏کارانه آن به شدت واجد نقد است. برنامه‏های انتخاباتی شده بود مثل آزمون‏های مدارس یا مسابقه هفته. انگار از قبل جواب سوال‏ها را به همه دانش‏آموزان داده‏اند و همه همان جواب‏ها را که عین همدیگر هم هست باید تکرار کنند. از هدفمندی می‏پرسیدند، همه یک جور جواب می‏دادند، از موضوعات مختلف سیاسی، فرهنگی، اقتصادی می‏پرسیدند جواب‏ها یکی بود. تازه در مناظره سیاسی آخر کمی فضا تغییر کرد. با چنین شرایطی مردم چگونه باید سره را از ناسره بشناسند؟ اینها سیطره پارادایم سیاسی و فضای سیاسی کشور است که در صحنه‏های این‏چنینی خودش را نشان می‏دهد. هیچ‏کس حرف خودش را نمی‏زند. همه آن حرفی که باید بزنند تا پیروز شوند و متهم هم نشوند را می‏زنند. سوال های کلیشه ای. جواب های تکراری...

در این فضای محافظه‏کارانه و خشکه‏مقدس‏مأبانه چه کسی باید حافظه تاریخی ملت را تقویت کند و کارنامه دولت‏های گذشته را برایشان ورق بزند؟ چه کسی باید شرایط امروز را ترسیم کند و راه عبور از مرحله کنونی انقلاب را شرح دهد؟ تخریب البته با نقد تفاوت دارد. هیچ‏کس را نباید تخریب کرد اما اگر قرار باشد هیچ نقدی نسبت به هیچ کاندیدای دیگری مطرح نشود، مردم از کجا باید بفهمند هر یک از کاندیداها چه کاره‏اند؟

آنچه برخی امروز از آن با عنوان اخلاقی بودن انتخابات یاد می‏کنند را به شخصه قبول ندارم. اسم این مدل برگزاری انتخابات اخلاقی بودن نیست. اسم آن محافظه‏کار بودن است.   


 

پی نوشت:

* توجه داریم که شیوه نقد غیر از اصل نقد کردن یا نکردن است. موضوع این نوشتار مسئله دوم است.

* مطلب مردم با رای خود انقلاب را از دست نظام نجات دادند! را هم به قلم جواد درویش بخوانید.

صدایی که شنیده نشد!

 

صدایی که شنیده نشد!

چقدر فریاد زدیم؛ چقدر گفتیم؛ کسی صدای ما را نشنید! گیرم که ما بی‏سواد بودیم و حقیر و کوچک و نابلد و...! حرف سعید زیباکلام‏ها هم شنیده نشد. حرف‏ها دلسوزانه بود؛ کسی ماقال را ندید؛ ماجرای ری‏شهری‏ها و ناطق بازگفته شد؛ اهمیت حرف نو داشتن مطرح شد؛ گفته شد در انتخابات بین ما و دولت چندان تفکیکی نخواهد شد؛ گفته شد له کردن دولت دودش به چشم خودمان خواهد رفت؛ دوستان گمان کردند ما عاشق چشم و ابروی احمدی‏نژادیم یا نقایص فاحش او را نمی‏بینیم و مثلاً انحرافی شده‏ایم! فکر کردند با نقد احمدی نژاد مشکل داریم! چقدر گفته شد سوم‏تیر اصلاً این‏گونه که فکر می‏کنید رقم نخورد؛ چقدر گفته شد باید از سیاست‏زده شدن پرهیز کرد؛ چقدر گفته شد روند جبهه پایداری باید مورد تجدیدنظر قرار گیرد و... . 

وضعیت امروز نتیجه فضایی است که طی این چند سال متأثر از فضاسازی امثال سراج شکل دادیم و پی گرفتیم. تنها دو جریان در درون اصولگرایی وجود داشت یک جریان سراج و یک جریان سراج‏زده!! چقدر از دوستان خواسته شد موضع استقلالی‏شان پررنگ کنند؛ فعال باشند و نه منفعل. دیگر البته این گفتن‏ها سودی ندارد. ای کاش آنان که مسبب وضعیت موجودند بنشینند و کمی عملکرد گذشته خود را نقد کنند و طرحی نو دراندازند. تنها پیشنهاد همین است که به جای افسوس خوردن و شوکه شدن و افسرده شدن به فردا فکر کنیم و از هم‏اکنون با اتکاء به آسیب‏شناسی حرکت گذشته مسیر فرارو را ترسیم نماییم. حرکت سیاست‏زده‏مان را بار دیگر واقعاً گفتمانی کنیم. بیاییم از این به بعد کمتر به هم برچسب بزنیم و کمتر همدیگر را حذف کنیم. بیاییم حرف دلسوزانه هم را دوستانه بشنویم. به اندیشه، تفکر و عقلانیت میدان بدهیم و از بستن فضا بپرهیزیم.

ما در این انتخابات گزینه ایده‏آلی نداشتیم. جلیلی هم به مراتب ضعیف حاضر شد. او نیز امروز باید پاسخگو باشد؛ دیر به صحنه آمد؛ انتخابات را ساده گرفت؛ فردمحور عمل کرد و اسم این همه را نیز انقلابی‏گری گذاشت. در بیان و سخن به شدت دچار ضعف و کاستی بود، ادبیات مردمی و حرف نو آن‏گونه که می‏بایست نداشت، چهره یک حزب‏اللهی اخمالو را به نمایش می‏گذاشت و...

بگذاریم و بگذریم. دیگر چه اهمیتی دارد؟! ما که مدتهاست خون دل می‏خوریم و دستمان به جایی نمی‏رسد! از این به بعد ناچاریم با هم خون دل بخوریم! این حرف‏ها شنیده که نشد هیچ؛ خانه‏نشین هم شدیم و حتی نشریه اصولگرا هم با حذف و دور زدن سردبیر سابقش منتشر شد. به راستی چه کسی ضرر کرد؟ بگذریم. سرباز اماممان خواهیم ماند. ان شاء الله.


پی نوشت:

این مطلب را هم بخوانید: خدا رو شکر که خطر "انحراف" از سرمان گذشت!/تحلیلی از چرایی نتایج

اجماع بی سابقه نخبگان بر گرد جلیلی

 

بیایید جلیلی را به همه معرفی کنیم

اجماع بی سابقه نخبگان بر گرد جلیلی

رنگ و بویی مردمی و خاکی دارد. مردم را می‏فهمد. برای جلب آراء ژست‏ها و حرف‏هایش عوضسعید جلیلی نشده؛ همان است که بود؛ همان مرد انقلابی که روزی به جبهه رفت و یک پایش را جا گذاشت و امروز بیش از آنکه مرد حرف باشد مرد عمل است. مرد ادعا نیست؛ مرد تدبیر است. در شورای عالی امنیت ملی پیچ و خم مسائل امروز کشور را شناخته و با مسئولین کوچک و بزرگ در موضوعات مختلف نشست و برخواست داشته و اکنون آمده تا انقلابی‏تر از پیش ایران را بر قله‏های سربلندی و سرفرازی بنشاند. شاید اجماعِ این چنینی از سوی نخبگان و چهره‏های انقلابی بر روی یک کاندیدا بی‏سابقه باشد. دکتر سعید جلیلی کاندیدای متفاوت انتخابات یازدهم است.

امروز این تکلیف ماست که او را بهتر از قبل بشناسیم و به همه بشناسانیم. امروز این ماییم که آینده خود و کشورمان را رقم خواهیم زد. سکوت ما می‏تواند به بازگشت از آرمان‏های انقلابی و افزایش جرأت دشمن منجر شود و ایستادن ما پشت سر مرد هسته‏ای‏مان قطعا روی غرب را کم خواهد کرد. ما نباید پشت مرد هسته‏ای‏مان را خالی کنیم.

در خصوص جلیلی گفتنی‏ها بسیار است و در این مجال محدود نمی‏گنجد. برخی ویژگی‏های او را اجمالا می‏توان این‏گونه برشمرد:

+ برخورداری از اجماع بی سابقه نخبگان و ظرفیت‏هایی که آشنا با موضوعات مختلف فکری و گره‏های کور مسائل کشور هستند نظیر اساتید و جوانان داشگاه امام صادق(ع)، موسسه امام خمینی به سرپرستی آیت الله مصباح یزدی، مجموعه ایتان(شبکه تحلیل‏گران تکنولوژی ایران) و دست‏اندرکاران برنامه ثریا، برخورداری از ظرفیت جوانان عدالتخواه دانشجویی و نخبگان و جوانان دانشگاه‏های کشور و همچنین حمایت چهره‏هایی چون آیت الله مصباح یزدی، حجت الاسلام میرباقری، حجت الاسلام پناهیان، حجت الاسلام آقاتهرانی، دکتر داوودی، دکتر زاهدی‏وفا، دکتر رزاقی، دکتر درخشان، دکتر فیاض، دکتر سعید زیباکلام، وحید جلیلی، دکتر درخشان، دکتر سلیمانی، دکتر زارعی، دکتر میرکاظمی، دکتر عادل پیغامی، دکتر لنکرانی، یوسفعلی میرشکاک، سعید قاسمی، دکتر کچوئیان، حجت الاسلام رهدار، محمدعلی رامین، وحید یامین‏پور، دکتر فؤاد ایزدی، حجت الاسلام احمدعلی یوسفی، دکتر عبدالملکی و... گفتنی است طرح تحول اقتصادی از بستر دانشگاه امام صادق(ع) برخواست و دکتر زاهدی‏وفا و دکتر داوودی از چهره‏های جدی در این صحنه بودند که اشراف کافی به مسائل این طرح و مشکلات کنونی آن دارند. همچنین این دو بزرگوار بر روی طرح تحول نظام بانکداری نیز مطالعات کافی داشته‏اند و طی این سال‏ها پژوهش‏های مرتبط با این حوزه را انجام داده‏اند. دکتر میرکاظمی جمعی از اساتید اقتصادی کشور را از سال‏ها پیش در موسسه‏ای برای تشخیص مسائل اصلی کشور و ارائه راهکار برای این مسائل گرد هم جمع کرده است. وحید جلیلی یک چهره فعال فرهنگی به شمار می‏آید که تجربه برگزاری جشنواره عمار را یز در کارنامه دارد و تلاش‏هایش در حوزه فرهنگی مورد تجلیلی رهبرانقلاب قرار گرفته است و... در واقع بسیاری از چهره‏هایی که گرد سعید جلیلی حلقه زده‏اند خودشان در حد یک کاندیدای انتخاباتی‏اند!

+ اشراف سعید جلیلی به مسائل کشور به جهت درگیر بودن با دستگاه‏ها و وزارتخانه‏های مختلف در حوزه‏های متنوع فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و... در شورای عالی امنیت ملی. توضیح اجمالی آنکه در زمان ایشان شورای عالی امنیت ملی کمی فراتر از گذشته عمل کرد و در موضوعاتی نظیر فتنه، کنترل تحریم‏ها و... مسئولیت‏هایی کلیدی و محوری را عهده‏دار شد. اقتضای این مسئولیت‏ها جلسه گذاشتن با دستگاه‏ها و وزارتخانه‏های مختلف و مدیریت فضای کشور در حوزه مربوطه بود. این ورود ایشان در موضوعات مختلف موجب شکل‏گیری نوعی اشراف به مسائل گوناگون کشور شده است. به عنوان مثال با جدی شدن مسئله ارز و فساد بانکی ایشان پیگیر این مسائل بود و اکنون اشراف خیلی خوبی به مسائلی از این دست در کشور دارد. یا در مسئله دور زدن تحریم ها که از مهمترین مسائل امروز ماست یا موضوعاتی نظیر اقتصاد مقاومتی ایشان نقش آفرین بوده اند. در حوزه های دیگر مثل فرهنگ و... نیز ایشان ورود داشته و با دستگاه ها طی این مدت جلسه داشته اند.

+ برخورداری از دو برنامه به جای یک برنامه! یک برنامه توسط جبهه پایداری طی ماههای گذشته تدوین شده است که با مسئولیت دکتر داوودی در اختیار دکتر سعید جلیلی قرار گرفت. یک برنامه هم پیش از این توسط خود آقای جلیلی و دوستانشان تهیه شده بود. ویژگی برنامه سعید جلیلی چنان که گفته می‏شود شسته و رفته بودن آن است. در واقع برنامه ایشان انشاء نیست. مجموعه مسائلی کلیدی و تعیین‏کننده است که حاصل بررسی‏های گسترده‏ای است. ممکن است حاصل برخی آسیب‏شناسی‏ها در یک خط بیان شده باشد. این ویژگیِ برنامه، آن همه‏فهم می‏کند.

+ جدی بودن در کلام. اولیه‏ترین ویژگی یک کاندیدا این است که مردم این اطمینان را پیدا کنند که او می‏تواند و می‏شود کار را به دست او سپرد. در واقع اولیه‏ترین ویژگی جدی بودن است که این ویژگی در کلام و نوع سخن گفتن کاندیدا تبلور پیدا می‏کند. آقای جلیلی جدی است.

+ گفتمانی سخن گفتن. ویژگی دیگر مهم آقای جلیلی این است که کاملا گفتمانی حرف می‏زند و همراهان و حامیانش را نیز به گفتمانی عمل کردن دعوت می‏کند. این ویژگی بزرگی است بدین جهت که گفتمان تعیین‏کننده است. او پیروزی‏اش را اصل نمی‏داند؛ گفتمان انقلاب را اصل می‏داند. رئیس‏جمهور یک کارپرداز یا پیمانکار نیست که چند پروژه را در کشور به دست او بسپاریم؛ چهره‏ای است که می‏تواند با تقویت یک گفتمان همه ظرفیت‏های کشور را به سمت‏و‏سوی جهشی انقلابی رهنمون شود.

+ پرهیز از ورود به مجادلات سخیف سیاسی. ویژگی مثبت دیگر آقای جلیلی این است که نگاه کلان‏تر نسبت به جریانات سیاسی کشور دارد و اساساً علاقمند به ورود به بسیاری از دعواهای کنونی کشور که به مجادلاتی خرد و سطحی بدل شده‏اند نیست. این ویژگی او می‏تواند در صورت پیروزی‏اش فضای جدیدی را در کشور حاکم کند و کشور را از فضای سیاست‏زده کنونی خارج کند. همچنین او در مناظرات نیز می‏تواند تعیین کننده زمین بازی باشد. این ویژگی نیز در مجموع ویژگی مهمی است.

+ مدیری تحولی است بدین معنی که جسارت تحول و بر هم زدن بنیان‏های نادرست و اسلوب‏های کلیشه‏ای گذشته را دارد. از روحیه‏ای انقلابی برخوردار است.

+ ساده‏زیست است. بنا به موقعیتی که اکنون ایشان دارد می‏توانست شاید می‏بایست 22 محافظ و همراه می‏داشت. او اما یک راننده ساده دارد و گاه خود سوار بر پراید رانندگی می‏کند.

+ یک چهره علوم‏انسانی و آشنا با مباحث دینی است. پایان‌نامه کارشناسی ارشد او با موضوع "سیاست‌خارجی پیامبراکرم‌(ص)" و پایان‌نامه دکتری‏اش با موضوع "پارادایم اندیشه‌ی سیاسی اسلام در قرآن" نوشته شده که این توانایی دکتر جلیلی در فهم اجتهادی نصوص دینی و پیگیری مقوله تحول در علوم انسانی را می‏رساند. مقوله تحقق دانشگاه اسلامی جزو دغدغه های اوست.

+ دنبال خدمت است نه حاشیه و مصاحبه و خودنمایی. معتقد است اگر مدام خدمتمان را در بوق کنیم حسود پیدا می‏کنیم و همان خدمت‏ها به محل دعوا تبدیل می‏شود. او به خدمت همراه با گمنامی معتقد است. معتقد است باید هدف را دید نه خود را و باید در این مسیر سربازی و جانبازی کرد.

+ برخورداری از نگاهی باز که تأکید می‏کند همه ظرفیت‏ها را آزاد کنید! این نگاه باز که احمدی‏نژاد نیز در شکل‏گیری ستادهای انتخاباتی‏اش داشت، نگاهی مثبت و قابل توجه است. این نگاه فرصت‏محور و مثبت‏نگر به ظرفیت‏های اجتماعی است.

+ مردی است مردمی که از تبار احزاب نیست. او مستقل وارد انتخابات شد. وامدار هیچ حزبی و گروهی نیست. او تنها تعلق خود رابه مردم و آرمان‏های امام راحل(ره) و مسیر ترسیم شده از سوی رهبر انقلاب می‏داند. او یک ولایتمدار به تمام معناست. اصحاب قدرت و ثروت و کسانی که به دنبال فساد یا نفع شخصی خود یا حاشیه‏سازی باشند، در دولت او جایی ندارند و این البته خیلی‏ها را نگران کرده و خواهد کرد. آن‏قدر که همه تلاششان را بکنند که هر کس رأی می‏آورد بیاورد اما سعید جلیلی نه.

جلیلی مرد متفاوت میدان کنونی است. کسی که تأکید دارد مشی او و دولتش بر مبنای اسلام رقم خواهد خورد. هم در اقتصاد هم در فرهنگ و هم در سایر حوزه‏ها اساتیدی که وجهی دینی و خدایی دارند گرد او حلقه زده‏اند. اجماع نخبگان انقلابی و مذهبی و اهالی خدمت و کارآمدی بر گرد او شاید بی‏سابقه باشد. او معتقد است اگر به دین اسلام و دستورات دینی در همه حوزه‏ها عمل کیم و اگر خدایی باشیم و اگر مبتنی بر فرمایشات رهبر گرانقدر انقلاب پیش رویم همه موانع را از سر راه برخواهیم داشت. او می‏گوید موقعیت ما موقعیت بدر و خیبر است. کمی دیگر تلاش و استقامت کافی است. ما در پشت خیمه‏های دشمن هستیم نه در شعب ابیطالب و این مردمند که حضورشان روی غرب را می‏بایست کم کند و کار را یکسره نماید.

پیروزی او با رأی بالای مردم محاسبات جهانی را به هم خواهد ریخت. جهان درخواهد یافت انرژی هسته‏ای حق مسلم ماست، صرفا یک شعار نیست بلکه حرف دل فرد فرد مردم ایران است و مردم ایران پای این حق مسلم خود خواهند ایستاد. پیروزی جلیلی موجب خواهد شد غرب ناکارآمدی فشارهایش را بیش از پیش دریابد و در مواجهه با مردم بزرگ و غیور ایرانی درمانده شود. جلیلی باید بیاید تا این چند گام باقیمانده تا ظهور را به سوی تحقق جامعه‏ای دینی و جامعه‏ای مهدوی طی کنیم و خدایی شدن را تجربه نماییم.

 


 

پی نوشت: انتظار می رود بقیه کاندیداها هم تیم خود را معرفی کنند تا گرایش واقعی آنها در حوزه های مختلف فکری و اقتصادی و سیاسی و... مشخص شود.

مثل توّابین نشویم!

 

مثل توّابین نشویم!

اگر توابیّن زودتر می‏فهمیدند و عمل می‏کردند، کربلا رقم نمی‏خورد و این یک هشدار برای همه تاریخسعید جلیلی است. رهبر انقلاب:«اثری که توابین در تاریخ گذاشتند، یک هزارم اثری که شهدای کربلا گذاشتند نیست! برای خاطر اینکه اینها در وقت خود نیامدند؛ کار را در لحظه خود انجام ندادند؛ دیر تصمیم گرفتند؛ دیر تشخیص دادند... تصمیم‏گیری خواص در وقت لازم؛ تشخیص خواص در وقت لازم؛ گذشتِ خواص از دنیا در لحظه لازم؛ اقدام خواص برای خدا در لحظه لازم؛ اینهاست که تاریخ را نجات می‏دهد؛ ارزش‏ها را نجات می‏دهد، ارزش‏ها را حفظ می‏کند. باید در لحظه لازم، حرکت لازم را انجام داد. اگر وقت گذشت، دیگر فایده دارد...»

چند روز دیگر تا انتخابات مانده است...؟ ما چه می‏کنیم...؟! چقدر مردم جلیلی را می‏شناسند؟ واقعیت آن است که بسیاری از دوستان انتخابات را ساده گرفته‏اند. الان دیگر وقت درنگ نیست، وقت صبر نیست، باید شتاب کرد. الان برای این‏دست‏و‏آن‏دست‏کردن و اما و اگر کردن در پشت جبهه خیلی دیر است؛ خیلی دیر؛ خیلی وقت تنگ است؛ الان باید در خط مقدم بود؛ باید تعجیل کرد. غفلت پشیمانی خواهد آورد.

از آنان که طی این سالها مدام از بابت اطرافیان احمدی‏نژاد خون دل می‏خوردند می‏پرسم، چقدر اطرافیان کاندیداهای کنونی را می‏شناسید؟ چقدر رویکردهایشان را با افق اسلامی در حوزه‏های مختلف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و... سنجیده‏اید؟ کدامیک را با تراز انقلاب جهانی اسلام، افق تمدن اسلامی و خاورمیانه اسلامی سنجیده‏اید؟ کدامیک را با چارچوب گفتمانی و فکری رهبرانقلاب به عنوان ایدئولوگ و سیاست‏گذار مرجع کشور در کفه ترازو قرار داده‏اید؟

روزگاری که میرحسین موسوی وارد صحنه انتخابات شد، بسیاری از دوستان انقلابی نیز در آن روزهای نخست فریب نخست‏وزیر امام را خوردند که در آن روزهای سخت سکاندار امور کشور بود. کمی بعد که گذشت مشخص شد رویکردهای او چیست و اطرافیان او چه کسانی هستند. امروز در صحنه انتخابات چهره‏های موجه کم نیستند، اما اطرافیان و مسئولین ستاد همین چهره‏های موجه به خوبی خیلی از مسائل را روشن خواهد کرد. اگر قرار باشد ما نیز با ادبیات چرب و شیرین کاندیداها فریب بخوریم و دچار تردید و سستی و رخوت شویم، آن وقت...

اساتید برجسته اقتصاد اسلامی و چهره‏های داعیه‏دار تفکر و تمدن اسلامی اکنون کدام‏سوی میدان قرار دارند و چهره‏های همان جریان اقتصاد آزاد کدام‏سو هستند؟ دکتر داوودی، دکتر درخشان، دکتر زاهدی‏وفا، دکتر میرکاظمی، دکتر سلیمانی، دکتر زارعی و... کدام سو قرار دارند و چهره‏هایی چو نهاوندیان و... کدام‏سو؟ صحنه خیلی روشن است. آیت الله مصباح، حجت‏الاسلام میرباقری، پناهیان، فیاض، میرشکاک، وحید جلیلی و... کدام‏سو هستند و عماد افروغ و رسول جعفریان و... کدام‏سو؟ قرابت‏های فکری در حوزه‏های مختلف سیاست داخلی، سیاست خارجی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی هر یک از کاندیداها با کدام افراد و جریانات بیشتر است؟ سابقه آن افراد و جریانات را مرور کنید. این سوابق خیلی از مسائل را روشن خواهد کرد.

امروز اجتماع نخبگان انقلابی بر گرد سعید جلیلی یک اجتماع چشم‏گیر و شاید بی‏سابقه است. مگر جز این است که اداره انقلابی کشور توسط چنین نیروهای انقلابی‏ای ممکن است؟ مگر جز این است که در حوزه‏های مختلف صاحب‏نظران برجسته همین‏هایند که گرد جلیلی حلقه زده‏اند؟ آقای قالیباف البته طرح طبقاتی بزرگاه در شمال تهران را پی گرفته‏اند و زیرگذر و غیره با قرارگاه خاتم‏الانبیاء قرارداد بستند و افتتاح کردند و خیلی هم زحمت کشیده‏اند و البته منوریل را هم به حافظه تاریخ سپرده‏اند اما آیا اینها نشان‏دهنده قدرت اداره موفق کشور و توان تحول در حوزه‏هایی نظیر بانکداری و... خواهد بود؟ رویکردهای فرهنگی رسانه‏های نزدیک به همه کاندیداها را بررسی کنید. بالاخره از نگاه رهبر انقلاب فرهنگ هوای تنفس جامعه است. سرداران فرهنگی انقلابی کشور اکنون در کدام اردوگاه قرار دارند و رویکردهای فرهنگی رقبا چه بوده است؟ درباره خیلی از فیلم‏ها مثل فیلم جدایی نادر از سیمین و... مواضع رسانه‏های نزدیک به کاندیداها چه بوده است؟

امروز سعید جلیلی در عرصه انتخابات یک نفر است در برابر 7 نفر. آقای حداد هم که سال‏هاست اثبات کرده مرد میدان سیاست نیست و زکاوت و تدبیر ورود به این عرصه را دارد، در پازل همان 6 نفر دیگر بازی می‏کند. امروز یک نفر است که به جای سیاه‏نمایی وضع موجود، عوام‏فریبی و تلاش برای رأی‏آوری از آرمان‏های انقلاب سخن می‏گوید، از نگاه او انتخابات فقط موضوعیت دارد طریقیت هم دارد، ساده‏زیستی‏اش هویداست و اطرافیان ناسالم در کنارش جایی ندارند. امروز یک نفر است که فراتر از مرزهای کشور فکر می‏کند و افقش افقی جهانی است. امروز یک نفر است که می‏کوشد خط سوم‏تیر را نگه دارد و این یک نفر شبکه عظیمی از نخبگان کارآمد و مجریان انقلابی را با خود به همراه دارد. می‏بایست یک بار نشست و این اجماع بی‏سابقه نخبگان را در قالب صدها صفحه باز کرد و توضیح داد که مثلا دکتر داوودی در پیگیری بانکداری اسلامی و مناسبات دیگر اقتصادی چه کرده، زاهدی‏وفا کدام سو بوده، وحید جلیلی در حوزه فرهنگ چقدر سرداری کرده و... امروز تنها به یک نفر می‏توان اعتماد کرد و آن سعید جلیلی است.

اگر دیر بجنبیم پشیمانی فردا سودی نخواهد داشت. باید همه ظرفیت‏های انقلابی بسیج شوند. امروز بسیاری از دوستان در ستادهای مختلفی که الحمدلله با نگاه باز سعید جلیلی شکل گرفته وارد فعالیت شده‏اند منتهی هنوز خیلی مانده تا همه ظرفیت‏ها آن‏گونه که باید به میدان بیاید. باید تعجیل کنیم. مبادا مثل توّابین روزی مجبور شویم سرمان را به زیر بیافکنیم.